روزهای شلوغیست این روزها. بعد از سالها با مهرناز از صبح پا میشویم و میرویم پای این سخنرانی و آن نشست تا شب. کنگرهی علوم اجتماعی کانادا در شهر ما در حال اجراست. فردا و پسفردا نوبت مقالههای ماست. امروز ماندهایم خانه، مهرناز آن اتاق نشسته و من اینیکی که باهم وراجی نکنیم و پرزنتیشنهایمان را آماده کنیم. من فعلا دارم اسلاید میسازم، تند و تند. سه تا از اتاقها را هم به هم ریختهام و کمدهایش در حال تعمیر است و خانهام شده بازار شام.
میان این شلوغی یکهو یادم میافتد که به همین زودیها باز میآیم و روی ماهت را از نزدیک میبوسم، زیر آن آفتاب داغ.
*فاضل نظری
۱۰ خرداد ۹۱ ، ۲۲:۰۵
۶ نظر