مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

این‌جا درونیات من است؛ مکشوف، رنگ‌هایش را می‌نگارم. این‌جا گاهی بلند فکر می‌کنم، گاهی زمزمه می‌کنم، شاید گاهی هم داد بزنم درباره‌ی بعضی لحظاتم و دل‌مشغولی‌های این سال‌هایم.

بایگانی

۱ مطلب در مهر ۱۳۹۸ ثبت شده است


این‌طور نیست که ننوشته‌ باشم این مدت. نوشته‌ام. چند بار حتی همین‌جا نوشتم ولی ذخیره نشده، پرید. 

بیش از نوشتن، فکر کرده‌ام و حرف زده‌ام. به قدر ۱۵ سال گذشته حرف زده‌ام. دوباره دوستانم را راه داده‌ام به دایره‌ی کلماتم. حتی دوستی‌های زخمی گذشته‌ را بازسازی کرده‌‌ام. خودم شده‌‌ام بیشتر.

سه هفته‌ای می‌شود که برگشته‌ام سن‌هوزه. دوباره دنبال خانه می‌گردم این روزها. حیف این خانه‌ی به این دلچسبی که باید رهایش کنم. تردید همیشه انرژی آدم را تا ته مصرف می‌کند. دیگر مردد نیستم. حال «باید» این روزها، گوشه‌ی چشم‌هام را از خوشی چین می‌اندازد. این دوره از زندگی هم دارد تمام می‌شود.  

۲۸ مهر ۹۸ ، ۱۵:۳۶ ۲ نظر