دیروز رفتهام پیش یک دکتر متخصص و مدام فکر کردهام که بدنم چه موجودیت جداگانهایست از من. که چه کارها میتواند بکند بی ارادهی من. در محیطی بودم که خیلی دور بود از حال و هوای روزمرهام؛ آدمهایی با نگرانیهای متفاوت، با برخوردها و واکنشهای متفاوت نسبت به اتفاقاتی که برای بدنشان رخ داده بود.
امروز رفتهام دادگاه. تا بیرون در، همهچیز در کمال آرامش و منشی دادگاه خوشاخلاق و همهی آدمهای اداری، کمکرسان بودند. توی دادگاه یک لشکر کارآموز روی صندلیها نشسته بود و صحنهآرایی خیلی جدی قاضی و نمایندهی مدعیالعموم و وکلا و اوه اوه. خانومها همه با کت و دامنهای کوتاه رنگ تیره و پاشنههای یک وجبی، آقایان با کت و شلوارهای رنگ تیره و کفشهای واکس زدهی براق رسمی. من با یکلا بلوز و دامن و روسری عمیقا غیر رسمی و تازه از خواب بیدارشده، فقط رفته بودم توضیح بدهم که این برگهی جریمه عادلانه نبوده. که من چطور میتوانستم ساعت دو نصفهشب مدام برگردم صندلی پشت را نگاه کنم که خواهرک کمربندش را یک وقت توی خواب و بیداری باز نکند و روی پای مامان ولو نشود. (دو هفته پیش از آبشار برگشتنه پلیس همهی ماشینها را الکلچک میکرد به ما که رسید چشمش افتاد به کمربند باز شدهی نگار و چون بچهی زیر 16 سال بود من را جریمه کرد؛ با تخفیف 110 دلار با دو امتیاز منفی*). رفته بودم که بگویم پول جریمه به درک این امتیاز منفیها را بردارید؛ افت دارد برای آدمی که اینهمه سال رانندگی کرده. بعد دیدم دارم دستی دستی یک چیزی هم بدهکار میشوم توی آن فضای سنگین. گفتم اصلا پشیمان شدم. وسط دادگاه برگه جریمه را پس گرفتم، رفتم کل مبلغ را پرداخت کردم و دست از پا درازتر برگشتم خانه.
امشب داشتیم میرفتیم مرکز شیعیان برای مراسم احیا، باز پلیس افتاده دنبالم که کجا میروی ساعت یک نصفه شب و آیا ماشین مال خودت است و گواهینامه و کارت ماشین و بیمهات را ببینم و باز چک کرد که همه کمر بند دارند و آیا کسی های و مست نیست توی ماشینم و در حالت ضایعی مجبور شد شب خوشی برام آرزو کند و برود پی گیر دادن به بقیه (به قول وحید بالاخره در دورهی رکود اقتصادی، پلیس هم مخارجش باید از جایی تامین شود دیگر).
* اینجا اگر در سرعت بالای حد مجاز پلیس جریمهات کند یا اگر در تصادف مقصر باشی و خیلی چیزهای دیگر، Demerit Point میگیری که میرود توی رکورد رانندگیات تا مدتی میشود مایهی عذاب وجدانت. در ضمن روی حساب کتاب بیمه -ی اجباریت- هم تاثیر میگذارد.
پ.ن. دنبال نوشتهای راجع به شب قدر میگردی؟ نگرد! نیست ولی شاید این شبها چیزی در نامهی ما نوشته شود که تحققش اعلام بندگی باشد و هم {جمله هنوز تمام نشده ولی نگارنده کلمه کم دارد}