مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

این‌جا درونیات من است؛ مکشوف، رنگ‌هایش را می‌نگارم. این‌جا گاهی بلند فکر می‌کنم، گاهی زمزمه می‌کنم، شاید گاهی هم داد بزنم درباره‌ی بعضی لحظاتم و دل‌مشغولی‌های این سال‌هایم.

بایگانی

۱ مطلب در دی ۱۳۹۲ ثبت شده است


زیارت عاشورا زیارت پر عاطفه و بلندی‌است. برخلاف فرازهای پر لعن و نفرینش که عده‌‌ای را باز می‌دارد از خواندنش و شبهه‌ی مخدوش بودن سندش را به جانشان می‌اندازد،* جمله‌هایش بندبندت را می‌لرزاند اگر دل بدهی بهش. از سلام‌هایش گرفته تا دعاهایش. سند شیعه‌گی است اصلا. نه به خاطر لعن این و آن. به خاطر این‌که راه را از چاه نشانت می‌دهد. ردیابی این‌که این لعن‌ها به کدام آدم‌ها و طایفه‌ها بر می‌گردد گرچه کار شاقی نیست، ولی مهم‌تر از آن سمت و سوی صراط مستقیم است که برایت روشن می‌کند. چراغ است اصلا. اینقدر می‌شود حرف‌های قشنگ زد درباره‌ی این زیارت که تمامی‌ نداشته باشد... بماند فعلا. 

می‌خواستم بگویم هیچ به این جمله‌‌اش توجه کرده‌اید؟ «لَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً اَسْرَجَتْ وَ اَلْجَمَتْ وَ تَنَقَّبَتْ لِقِتالِکَ» ... «آن‌ها که مرکب‌ها را زین کردند و لگام زدند و به راه افتادند براى پیکار با تو». چه تصویر هول‌ناکی‌است. برای خودمان می‌گویم ها وگرنه آن‌ها که کردند آن‌چه کردند. برای خودمان می‌گویم که صبح تا شب معلوم نیست چه می‌کنیم و چه حقی را ناحق می‌کنیم با گام‌هایمان و جمله‌هایمان و قلم‌هایمان و نگاه‌هایمان و نیت‌هایمان ...   

*قال الباقر علیه‌السلام من الله علی‌الاعلی

پ.ن. فرصت کردید «شرح زیارت عاشورا»ی سید احمد میرخانی را بخوانید. باز هم فرصت کردید «شرح مهربانی» موسوی گرمارودی - زندگی‌نامه‌ی سید احمد - را هم بخوانید؛ گرچه دومی را من هم پیدا نکرده‌ام که بخوانم.  

۰۴ دی ۹۲ ، ۲۲:۴۷ ۷ نظر