مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

این‌جا درونیات من است؛ مکشوف، رنگ‌هایش را می‌نگارم. این‌جا گاهی بلند فکر می‌کنم، گاهی زمزمه می‌کنم، شاید گاهی هم داد بزنم درباره‌ی بعضی لحظاتم و دل‌مشغولی‌های این سال‌هایم.

بایگانی

۴ مطلب در بهمن ۱۳۹۰ ثبت شده است


رنگ‌ها! رنگ‌ها غوغا بود!

لباس و نوع پوشش هم‌واره یکی از عناصر قابل رویت هویت فرهنگی‌ست. این میان حجاب زنان مسلمان نه تنها شاخصی بیرونی برای بروز عقیده در آن‌هاست بلکه وجه تمایز و شناسایی‌ست که جامعه‌ی مسلمین را از غیر آن جدا می‌کند. بحثم این‌جا حدود و ثقور حجاب و تفسیر خود حکم نیست. این یکی دیگر از تصاویر حج است. تصویر زنان مسلمانی که طبق فرهنگ و آداب خود حجاب‌های رنگانگ و متنوع دارند. رنگ‌ها و طرح‌های روسری‌ها و شال‌ها و چادر‌ها و عباهایشان هر کدام از رسم و آداب و معنی‌ای حکایت می‌کرد. یکی از تجربه‌هایی که من را به وجد می‌آورد همین نگاه کردن به خط‌های رنگارنگ نماز بود؛ اغلب به یمن حضور زنان افریقایی‌ و شرق دور (اندونزی و چین و...). البته ناگفته نماند که یکی از علت‌هایی که این‌همه تنوع در رنگ به وجود آمده بود نشان‌گزاری اعضای کاروان‌ها بود در آن سیل جمعیت. هر کاروانی از هر کجای دنیا که آمده بود نشانی برای خودش درست کرده بود که آدم‌هایش گم و گور نشوند. گاهی این نشان‌ها چیزهای غریب و خنده‌داری از آب در آمده بود. مثلا یک گروهی (گمانم از چین) سر زن و مردش کلاه کابوی‌طور بود. یا گروهی از اندونزی که کلاه‌های بافتنی قرمز سرشان بود در آن دمای بالای 40 درجه. یا لباس‌های بلند افریقایی‌ها که نقش پارچه‌اش، نقشه‌ی جغرافیایی و اسم کشورشان بود. من از همان روز اول مدینه این‌قدر این تنوع به چشمم آمده بود که مدام به خودم غر می‌زدم دوربین را چرا نمی‌آوری عکس بیندازی؟ ولی اصلا حوصله‌ی عکاسی نداشتم. کل سفر شاید 10 تا عکس هم نگرفتم. کیفیت این‌ عکس‌هایی که می‌گذارم این‌جا خوب نیست. با مبایل گرفته‌ام یک روز در مدینه دم‌دمای اذان صبح. همان موقع که همه می‌دوند که توی مسجد جایی پیدا کنند در صف‌ها.  




این خانوم‌ه هم وقتی دید دارم عکس می‌اندازم پرید جلو گفت من هم باشم خیلی خوش‌حال و شاد. گفتم آره حتما و چیلیک؛ آدم‌های دوست‌داشتنی! البته توی عکس خنده و بازی‌گوشیش پیدا نیست. کودک درونش را جایی پنهان کرد جلوی دوربین.

تنوع نوع حجاب بین مسلمانان جای بحث و حرف دارد.   

۲۰ بهمن ۹۰ ، ۲۱:۰۹ ۵ نظر
گمانم دیگر باید بنویسم. شاید باید از ادامه‌ی سفرنامه‌ام شروع کنم که یادم بیاید جریان چه بود. این را دارم می‌گذارم این‌جا به حکم نخ دور بند انگشت که فراموش نکنم باز «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی کَبَدٍ» (بلد:4). 
۲۰ بهمن ۹۰ ، ۰۸:۵۲ ۲ نظر

معلوم نیست با کلمات بازی می‌کند یا با دل من

۱۸ بهمن ۹۰ ، ۰۲:۲۰ ۰ نظر
زیر عکس فیس‌بوکش کامنت گذاشته بودم «چه نقشه‌ها که نکشیده‌ام برای این روسری». این فرمی از خودلوس‌کنی یک دخترِ در آستانه‌ی سی‌سالگی‌ست برای مامانی که بیش‌تر دوستش بوده تا مادرش. فرمی که دختر از طریق آن می‌خواهد هنوز خودش را به مامانش - نه! که حتی به روسری مامانش - محتاج نشان دهد در عین سال‌های دوری. اولین چیزی که از بسته‌ی تازه از ایران‌رسیده در می‌آید همان روسری‌ست با بوی عطر همیشگی مامان.
۱۳ بهمن ۹۰ ، ۰۵:۵۴ ۱۱ نظر