مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

این‌جا درونیات من است؛ مکشوف، رنگ‌هایش را می‌نگارم. این‌جا گاهی بلند فکر می‌کنم، گاهی زمزمه می‌کنم، شاید گاهی هم داد بزنم درباره‌ی بعضی لحظاتم و دل‌مشغولی‌های این سال‌هایم.

بایگانی

مثل نوری که به سوی ابدیّت جاری‌ست*

چهارشنبه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۱، ۱۰:۰۵ ب.ظ
روزهای شلوغی‌ست این روزها. بعد از سال‌ها با مهرناز از صبح پا می‌شویم و می‌رویم پای این سخن‌رانی و آن نشست تا شب. کنگره‌ی علوم اجتماعی کانادا در شهر ما در حال اجراست. فردا و پس‌فردا نوبت مقاله‌های ماست. امروز مانده‌ایم خانه، مهرناز آن اتاق نشسته و من این‌یکی که باهم وراجی نکنیم و پرزنتیشن‌هایمان را آماده کنیم. من فعلا دارم اسلاید می‌سازم، تند و تند. سه تا از اتاق‌ها را هم به هم ریخته‌ام و کمدهایش در حال تعمیر است و خانه‌ام شده بازار شام.

میان این‌ شلوغی یک‌هو یادم می‌افتد که به همین‌ زودی‌ها باز می‌آیم و روی ماهت را از نزدیک می‌بوسم، زیر آن آفتاب داغ.

*فاضل نظری

۹۱/۰۳/۱۰

نظرات  (۶)

سلام نیستید؟ نمی نویسید؟ اگه جای دیگه می نویسین بگین بخونیم.




سلام. در سفرم. برگردم می‌نویسم.
۱۱ تیر ۹۱ ، ۱۱:۳۹ الهه(تب فصلی)
تازه با وبلاگتون آشنا شدم.قشنگ می نویسید.با اجازه لینکتون می کنم.
"الف...
فَإِذَا دَخَلْتُمْ بُیُوتًا فَسَلِّمُوا عَلَیٰ أَنْفُسِکُمْ تَحِیَّةً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُبَارَکَةً طَیِّبَةً.
درود و سلام.
پنج دیواری شد خانه ی ما! با یک دامنه ی جدید و یک قالب جدید، نویسنده اش اما هنوز همان بهنام است. همانی که نمی دانم می شناسی اش یا نه. این اولین دعوت من است از شما به خانه ی ما. قدم روی چشم هایمان بگذارید و در این شب نشینی ها همراهمان باشید و بگذارید گرمای حضورتان خانه مان را فرا گیرد و ردپای عبورتان روی برف های نشسته جلوی خانه مان به یادگار بماند. این یک دعوت است. یک فراخوان عمومی به صرف چند قرص آرامش بخش و یک شربت سکنجبین. با احترام؛ حضورتان را ارج می نهیم...
شب‌ها، که سکوت است و سکوت است و سیاهی
آوای تو می‌خواندم از لایتناهی
آوای تو می‌آردم از شوق به پرواز
شب‌ها که سکوت است و سکوت است و سیاهی
امواج نوای تو، به من می‌رسد از دور
دریایی و من تشنۀ مهر تو، چو ماهی
وین شعله که با هر نفسم می‌جهد از جان
خوش می‌دهد از گرمی این شوق، گواهی
دیدار تو گر صبح ابد هم دهدم دست
من سرخوشم از لذت این چشم‌به‌راهی
ای عشق تو را دارم و دارای جهانم
همواره تویی، هرچه تو گویی و تو خواهی
سلام.
چه هپی اندی!
چیزی در حد فوق العاده! یه چیزی مثل قیدار.
.
ان شا الله موفق بوده باشید و الان خوش حال باشید بابت آن ارائه موفق!
.............
به آتش نگاهش اعتماد نکن
لمس نکن!
به جهتی بگریز که بادها خالی از عطر اویند!
به سرزمینی بی رنگ،
بی بو و ساکت!
آری
بگریز و پشت ابدیت مرگ پنهان شو،
اگر خواستار جاودانگی عشقی!
...
منتظر گرمای حضورتان و ردپای عبورتان
بهنام.ج
دقیقاً مل همایش آسیب های اجتماعی ما! همونی که قرار بود اسفند برگزار بشه به خاطر انتخابات کنسل شد و دوباره قرار بود سه شنبه و چهارشنبه برگزار بشه که به دلیل صلاح دید مسئولان امنیتی، دوباره کنسل شد!

با اینکه اصلاً حوزۀ آسیب ها، حوزۀ مورد علاقه ام نیست اما مقاله ای که برای این همایش فرستادم و قبول هم شد، اولین تلاش دورۀ فوقم بود که احتمالاً می تونست در این روزهایی که دنبال پایان نامه ام، نقطۀ امیدی باشه اما...


امیدورام ارائۀ موفقی داشته باشید.




ممنون. امیدوارم نابه‌سامانی‌ها برطرف شود.
براتون آرزوی موفقیت دارم؛ التماسِ دعا...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">