مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

این‌جا درونیات من است؛ مکشوف، رنگ‌هایش را می‌نگارم. این‌جا گاهی بلند فکر می‌کنم، گاهی زمزمه می‌کنم، شاید گاهی هم داد بزنم درباره‌ی بعضی لحظاتم و دل‌مشغولی‌های این سال‌هایم.

بایگانی

تو باده و جام و سبوی منی

سه شنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۹، ۰۳:۴۱ ق.ظ

این پست را دارم در خرداد می‌نویسم و تکه‌تکه. ولی اصلش همان است که در اردیبهشت گفتم.

چند بار دیگر هم نوشته بودم «هیچ‌ اردیبهشتی نیامده که من از رها کردن سه‌تار پشیمان نشده باشم، دقیقا هیچ اردیبهشتی!» ولی زمانش باید برسد که همه‌چیز با هم جور دربیاید و کنار هم بنشیند. مثلا همین کرونا و خانه‌نشینی ما و آن گفتگوی دوستانه‌ی ساعت ۲:۳۰ نیمه‌شب اول رمضان. 

 

خیلی اتفاقی آموزشگاه را پیدا کردم. یک روز که داشتیم در خیابان راه می‌رفتیم و هوا گرم بود، کیف پارچه‌ای من پر شده بود از رنگ‌ و بوی میوه‌های درخت‌های سر راه، گوجه‌ی سرخ و سبز و گریپ‌فروت و ازگیل ژاپنی. به آموزشگاه که رسیدیم و کمی خنک شدیم، سیم دوم یکی از سه‌تارهایی که به دیوار آویزان بود را تعمیر کرد و داد دستم. زمان بیست سال به عقب برگشت. مثل همان روزها که چشم‌ها و گوش‌های من قفل می‌شد روی حرکات سرپنجه‌های قشنگ کامکار. زیاد تمرین می‌کردم ولی بعد رها کردم. قصه‌‌ی رها کردنش را برای دوستی تعریف کرده‌ام. قصه‌ی شروع کردن دوباره‌اش را هم باید تعریف کنم شاید. حالا نه. بیست سال دیگر.

 

همان ساز را گذاشت در جعبه و آوردم خانه. چند ساعت فقط خیره خیره نگاهش می‌کردم. ذوق و دلهره‌ی تمرین دوباره اینقدر زیاد و غریب بود که تا روز بعد اصلا ساز را از جعبه بیرون نیاوردم. امروز جعبه‌های کتاب‌های قدیمی را گشتم. هر چهار کتابی که آن‌ سال‌ها از رویشان درس گرفته بودم را پیدا کردم. حیف که تاریخ نزده‌ام کدام کتاب را کی شروع کردم و کی تمام شده تمرین‌هایش. حالا دیگر سبک درس و تمرین هم همراه پیشرفت تکنولوژی و ابزار تغییر کرده. قبلا، هر بار استاد از روی کتاب درس می‌داد و روی نوار ضبط می‌کرد. ما از روی همان صفحات و نوار هزار بار می‌زدیم تا همه‌چیز درست و درمان در بیاید. حالا بسیاری از کلاس‌ها تصویری و آنلاین است و شاگرد و استاد هر کدام می‌توانند همه‌چیز را صوتی و تصویری ضبط کنند. و این‌ها جدای از حجم زیاد اطلاعات و نواها و تمارینی‌ست روی یوتیوب و باقی پلتفرم‌ها وجود دارد. حتی اپلیکشن‌های کوک‌ کردن ساز و غیره. 

 

از روزی که تمرین‌ها را شروع کرده‌ام، آیه هیجان‌زده‌تر از من‌ است. تا سال پیش که هنوز سه‌تارم پیشم بود. گاهی درش می‌آوردم و چند جمله می‌زدم که صدای ساز ایرانی را از نزدیک بشنود. ولی تمرین نمی‌کردم. دلم قرار نمی‌گرفت دیگر. آن‌روز که سه‌تار جدید را بغل کردم، انگار یک قطعه از پازل‌های دنیا نشست سر جایش. حالا من تمرین می‌کنم آیه هم قبل و بعد از من خودش را موظف می‌داند ساز را دست بگیرد و صدایش را در بیاورد. روزی ۸ بار باید ساز را کوک کنم و سیم‌های جابه‌جا شده را سرجا بنشانم. دست من را نگاه می‌کند ولی آن‌طور که راحت است ساز را بغل می‌کند. به‌جای سبابه با شست مضراب می‌زند (انگار که گیتار) ولی چشم‌هاش برق می‌افتد از انعکاس صدای سیم‌ها توی کاسه. 

 

تو زمزمه‌ی چنگ و عود منی

 

۹۹/۰۳/۲۰

نظرات  (۱)

۱۵ آبان ۹۹ ، ۱۲:۱۹ فاطمه جناب اصفهانی

بذار صدای سازت را هم بشنویم نرگس،باید خیلی دلنشین باشه

 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">