مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

این‌جا درونیات من است؛ مکشوف، رنگ‌هایش را می‌نگارم. این‌جا گاهی بلند فکر می‌کنم، گاهی زمزمه می‌کنم، شاید گاهی هم داد بزنم درباره‌ی بعضی لحظاتم و دل‌مشغولی‌های این سال‌هایم.

بایگانی

آن شب اردیبهشت*

يكشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۹:۴۵ ب.ظ

بهار شد

سال نو شروع شد

کرونا دنیا را گرفت و در خانه‌ها حبس شدیم

 

همه‌ی این‌ها دلیل نمی‌شود من از بهترین دوست این سال‌هایم دل‌ کنده باشم. ماه مبارک امسال شروع شد و باز من را غرق در شگفتی کرد. از همان شب اولش ته چشم‌هام درخشید از ذوق. از آن‌همه ساز زنده. از عشقی‌ها. از عکس‌ها... 

 

* همان ترانه‌ی شهرزاد

۹۹/۰۲/۱۴

نظرات  (۲)

سلام نرگس جان

مکشوف عزیز!

دیروز که داشتم سوره‌ی قصص رو می‌خوندم، اونجا که مادر موسی با الهامی از خدا موسی رو تو نیل رها می‌کنه، به کلمه‌ی «ربط» رسیدم: خدا میگه قلب مادر موسی رو به خودم ربط زدم. مثل تمام دفعات قبلی که این آیه رو می‌خوندم یاد پست وبلاگ شما افتادم، همون وبلاگ قدیمی. من این رو از شما به یادگار دارم و هر وقت به اینجا می‌رسم قلبم گرم میشه و یاد شما می‌افتم. الان هوس کردم دوباره اون پست رو بخونم. به امید اینکه به آرشیو وبلاگ قدیمی برسم مکشوف رو سرچ کردم و رسیدم به این خانه‌ی جدید.

چه برکتی! چقدر خوشحالم که از نو تو وبلاگ می نویسید. 😊

پاسخ:
ممنونم. چقدر خوش به حالم. 

سلام خوش آمدید دوباره

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">