مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

این‌جا درونیات من است؛ مکشوف، رنگ‌هایش را می‌نگارم. این‌جا گاهی بلند فکر می‌کنم، گاهی زمزمه می‌کنم، شاید گاهی هم داد بزنم درباره‌ی بعضی لحظاتم و دل‌مشغولی‌های این سال‌هایم.

بایگانی

دو تایی‌ها

پنجشنبه, ۱۶ آذر ۱۳۹۱، ۰۴:۰۳ ب.ظ
امروز از صبح مهمان‌ها با وحید رفته‌اند بیرون و تا شب بر نمی‌گردند. از صبح من و دختر تنهایی صفا کرده‌ایم. او شیر خورده‌است، خوابیده‌است و من در همین فاصله‌ها ایمیل‌هایم را چک کرده‌ام، کتاب خوانده‌ام، دور و برم را جمع و جور کرده‌ام و چند وعده خوراکی خورده‌ام (نخند؛ وقت غذا خوردن که پیدا نمی‌کند آدم به این سادگی). بعد از هر شیر دادن هم با آیه حرف زده‌ایم و خندیده‌ایم و حرکات محیرالعقول انجام داده‌ایم.
دارد خوش می‌گذرد این طوری دوتایی.

نظرات  (۳)

:)
آیه از هفته‌ی دوم می‌خندید. خنده‌ی واقعنی نه تکان‌ ماهیچه‌ی صورت. الان هم باهاش حرف می‌زنیم می‌خنده. کلا خیلی آگاهانه داره عمل می‌کنه.
جدّی باهاش حرف می‌زنید می‌خنده؟ ینی این‌جوری هست که بشه قِلِقِ خنده‌شو گرفت و فهمید که با چه چیزایی یا تو چه حالتایی می‌خنده؟ بچّه‌کوچیک خنده‌ش قاعده داره؟ :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">