رویاهای مادرانه
پنجشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۱، ۱۲:۱۴ ق.ظ
فکر کنم همهی مامانها - مخصوصا آنهایی که بار اولشان است - همش دارند برای خودشان خیال میبافند که بچهشان چه شکلی است و آیا سالم است و همهچیز یعنی خوب پیش میرود در آینده. من روزها زیاد خیال نمیبافم. بیشتر عملگرا هستم. مقدمات را برای آمدنت جور میکنم. وسایلی که لازم داری را میخرم، اتاق را خالی میکنم و یا کتابهایی که باید بخوانم برای بیشتر دوست شدن باهات و یاد دادن چیزهای خوب و تازه بهت را لیست میکنم یا دانلود میکنم که بخوانم به زودی.
شبها ولی اوضاع فرق میکند. من زیاد خوابت را میبینم. چندبار خواب دیدهام که اینقدر خودت را به شکمم فشار دادی که پوستش نازک شد و من دست و پا و حتی صورتت را دیدم. چشمهایت مثل چشمهای خودم درشت بود و موهایت سیاه و پوستت سفید. چندبار خواب دیدهام که زودتر از موعد به دنیا آمدهای و من با تمام قدرتم میخواهم ازت مراقبت کنم. موهایت فرخورده بود. ولی هیچوقت توی خواب نمیدانستم که پسری یا دختر. تا خواب امروز صبح بعد از نماز. میگویند به خواب بعد از نماز اعتباری نیست. تو زود به دنیا آمده بودی و من بغلت کرده بودم. دختر بودی. این را میدانستم. همه میدانستند.
دیروز پیش ماما بودم. برایم سونوگرافی نوشت برای سه هفتهی دیگر. 25 می.
دلم برای روزی که بغلت کنم قنج میرود بچه.
شبها ولی اوضاع فرق میکند. من زیاد خوابت را میبینم. چندبار خواب دیدهام که اینقدر خودت را به شکمم فشار دادی که پوستش نازک شد و من دست و پا و حتی صورتت را دیدم. چشمهایت مثل چشمهای خودم درشت بود و موهایت سیاه و پوستت سفید. چندبار خواب دیدهام که زودتر از موعد به دنیا آمدهای و من با تمام قدرتم میخواهم ازت مراقبت کنم. موهایت فرخورده بود. ولی هیچوقت توی خواب نمیدانستم که پسری یا دختر. تا خواب امروز صبح بعد از نماز. میگویند به خواب بعد از نماز اعتباری نیست. تو زود به دنیا آمده بودی و من بغلت کرده بودم. دختر بودی. این را میدانستم. همه میدانستند.
دیروز پیش ماما بودم. برایم سونوگرافی نوشت برای سه هفتهی دیگر. 25 می.
دلم برای روزی که بغلت کنم قنج میرود بچه.
۹۱/۰۲/۱۴