مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

این‌جا درونیات من است؛ مکشوف، رنگ‌هایش را می‌نگارم. این‌جا گاهی بلند فکر می‌کنم، گاهی زمزمه می‌کنم، شاید گاهی هم داد بزنم درباره‌ی بعضی لحظاتم و دل‌مشغولی‌های این سال‌هایم.

بایگانی

آخرش را می‌سپارم به حی قیوم

سه شنبه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۱، ۱۲:۰۹ ق.ظ
تو هنوز نمی‌دانی ولی من از آن آدم‌هایی هستم که آخر و نتیجه‌ی کارهایی که می‌کنم برایم آن‌قدر‌ها هم مهم نیست. یعنی علاقه به آن کار و هم رضایت شخصی بر طبق نیازهای دینی و دنیایی‌ام برای انجام آن کار کافی‌ست. معمولا حرف مردم برایم کم‌ارزش است و تلاش خودم برایم مهم‌تر است. خلاصه همه‌ی این‌ها را گفتم که برسم به این‌که برعکس همیشه دیشب توی رخت‌خواب به تنها چیزی که فکر می‌کردم آخر این دوره‌ی بارداریم بود. و این‌که چطور محتاج این هستم که به خوبی و سلامت سپری شود و تو آدم سالم و معقولی از کار دربیایی. خودم هم می‌دانم این‌ها که دست من نیست. این‌ها دست خداست. ولی دل من هم این وسط شور می‌زند.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">