my little peanut
دوشنبه, ۸ اسفند ۱۳۹۰، ۱۱:۲۷ ب.ظ
وحید نتوانست بیاید بسکه رئیسش روی اعصاب است. من رفتم تنهایی. اول سونوگرافی کرد. گفتم میتوانم ببینمش؟ گفت نمیدانم. هنوز خیلی کوچک است. بعد یکهو صدای گروپگروپ قلبت آمد. توضیح داد که این صدا همراه با صدای جریان خونت است. من یک لبخند ملوحی روی لبم بود. بعد مانیتور را برگرداند. یک موجود ریز قدر نصف بادامزمینی با قلب تاپتاپکننده.
خوشحالم بچه. برای خودم برای تو. کی میشود بیایی بغلم بچهک.
خوشحالم بچه. برای خودم برای تو. کی میشود بیایی بغلم بچهک.
۹۰/۱۲/۰۸