مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

این‌جا درونیات من است؛ مکشوف، رنگ‌هایش را می‌نگارم. این‌جا گاهی بلند فکر می‌کنم، گاهی زمزمه می‌کنم، شاید گاهی هم داد بزنم درباره‌ی بعضی لحظاتم و دل‌مشغولی‌های این سال‌هایم.

بایگانی

یکی از آن‌ها

شنبه, ۲۰ دی ۱۳۹۹، ۰۴:۵۸ ق.ظ

زیر آفتاب دودآلود زمستانی تهران روبه‌روی پنجره دراز کشیده‌ام و به «یکی از آن‌ها شدن» فکر می‌کنم. از آن روز که سبک زندگیم را عوض کردم، چالش درونی برای مواجه شدن با عکس‌العمل اطرافیانم نداشتم. آن‌قدر ارگانیک و نرم و طبیعی اتفاق افتاد که برای خودم اصلا چیزی تغییر نکرد. تازه انگار همه‌چیز نشسته بود سر جایش. آدم‌ها با سرهایی پر از علامت سوال و هاج و واج نگاهم کردند. بعضی‌ها به همان از دور نگاه کردن بسنده کردند، بعضی‌ها زخم و تیغ زدند، بعضی‌ها ادای حمایت‌گری و محبت درآوردند و بعضی پذیرفتند؛ تغییر را جزیی از انسان بودن شمردند و پذیرفتند. برای من ولی صحنه‌ی تئاتر تمام شده بود. من هم شده بودم یکی از تماشاچی‌ها. بخش Fairy Tale زندگیم تمام شده بود. جهان اسطوره‌ای و آرمانی دود شده بود و به هوا رفته بود. واقعی شده بودم و باقی چیزها دیگر مهم نبود. 

من مانده بودم و خدایی که همدوش هم زندگی می‌کردیم. شریک خوشی‌ها و ناخوشی‌ها. 

 

همان‌جا زیر نور کج زمستان به آن‌هایی فکر می‌کردم که در ذهنشان گذشته بود «او هم شد یکی از آن‌ها». یکی از آن‌ها که جدا شدند (همه این روزها جدا می‌شوند)، یکی از آن‌ها که حجابشان را برداشتند (همه این روزها از اعتقاداتشان دست بر می‌دارند)، یکی از آن‌ها که عوض شدند (همه این روزها عوض می‌شوند) ...

من هنوز نفهیده‌ام یکی از آن‌ها شدن چه بدی دارد؟ تافته‌ی جدا بافته بودن چه مزیتی دارد؟ زندگی اسطوره‌ای کجای دین ما بود؟ فرشته‌‌‌وار دور و بر ساخته‌های ذهنی‌مان بال‌بال زدن چه حسنی دارد؟ تناقض‌ها را تاب آوردن و حمل بار سنگینشان چه دردی ازمان دوا می‌کند؟ چه سبک زندگی‌ای را داریم به خودمان و جامعه‌مان تحمیل می‌کنیم با این پیچیدگی فکر و رفتار؟ شاید اگر عوض «درست و غلط» بودن اتفاقی، به تغییر سبک و سیاق زندگی فکر کنیم، کمی از سردرگمی‌هایمان کم شود. یا کمی فکر کنیم درباره‌ی شاخص‌های آدم بودن در جامعه‌ی انسانی در حال تغییر. 

 

همان‌جا زیر آفتاب کج و دودآلود زمستان تهران به رد نور روی زمینه‌ی سدری‌رنگ فرش نگاه کردم و به رضایتی که زیر پوستم دویده فکر کردم. حسی که سال‌های سال بود تجربه‌اش نکرده بودم. ‌ 

۹۹/۱۰/۲۰

نظرات  (۴)

اون انتخابه و رضایته خیلی مهمه. اما تغییر و عوض شدن لزوما رو به رشد نیست همیشه. 

۱۴ بهمن ۹۹ ، ۱۲:۴۸ خواننده خیلی قدیمی

الان همین فکر کردن و تحلیل را از کجا شروع کنیم با چه راهنمایی؟نکنه این درست و غلط ها همه الکیه و ساخته ذهن افراد

راستش نمیدونم کامنت گذاشتنم برای این متن درسته یا نه چون فکر کنم خطاب به خودتون بود و مطمئن نیستم حتی منظور نوشته رو هم درست فهمیده باشم. من از زمان نمیدونم کی ولی همون گودر خواننده شما شدم چون دلم میخواست بفهمم "اون ور" چه خبره و "اهالی اون ور" یعنی مذهبی ها چطور زندگی می کنند چی تو سرشون میگذره و...قلم شما گیرا بود کلا خواننده دیگه موندم. راستش این وری که ما درش متولد شدیم هم برای خودش صحنه تئاتریه. این ور هم به باورهایی آویزون هستن و اسطوره های خودشونو دارن بدونه مایه مذهبیش فقط. تجربه من از 38 سال زندگیم اینه که کلا تو دنیا تماشاچی کمه.
به هر حال رسیدنتون بخیر امیدوارم هرجایی هستین خوشحال باشید.

پ.ن. من یک رکعت نماز به عمرم نخوندم ولی با نوشته های شما عاشق امام حسین شدم. اولین بار که به تشویق نوشته های اینجا زیارت عاشورا رو با معنیش رو خوندم گریه افتادم حالا شاید نه به خاطر جنبه مذهبیش که به خاطر عدالت.
پاسخ:
قصه دین‌داری و غیر دین‌داری نیست. قصه جرئت فکر کردن و تحلیل است که ممکن است به تغییر سبک زندگی بیانجامد یا نه. 

پ.ن. بله دقیقا همان شاخص‌های آدم بودن در قصه‌ی امام حسین. دقیقا سبک زندگی محمدبن‌عبدالله که عجیب انسانی و خالی از شاخه و برگ اضافه‌‌ است. گریه بر اتفاق عاشورا هم از این مقیاس‌های انسانی دور نیست.  

چه حس دلچسبی داشت این متن. و رد نور روی زمینه ی سدری رنگ فرش و رضایتی که زیر پوست دویده است..

آرامشی داشت که مدتها بود در نوشته هایت حس نکرده بودم. 

گوارای وجود

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">