مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

این‌جا درونیات من است؛ مکشوف، رنگ‌هایش را می‌نگارم. این‌جا گاهی بلند فکر می‌کنم، گاهی زمزمه می‌کنم، شاید گاهی هم داد بزنم درباره‌ی بعضی لحظاتم و دل‌مشغولی‌های این سال‌هایم.

بایگانی

زرشک و تمشک

شنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۹، ۰۸:۴۵ ب.ظ

خانه را که عوض کردم، نقره را با خودم نیاوردم. جزو قوانین خانه‌ی جدید این بود که گربه باید داخل خانه نگه‌داری شود. نقره شکارچی بود. مثل سگ‌های تازی. از موش و مارمولک تا گنجشک و سنجاقک. هیچ جنبنده‌ای ازش در امان نبود. با آن چشمان براق و سرپنجه‌های سفید در محله برای خودش پادشاهی می‌کرد. خلاصه نباید می‌آوردمش و در خانه حبسش می‌کردم. ماند در خانه‌ی قبلی تا چند هفته‌ی بعد که بردمش تحویل محل اسکان گربه‌ها دادمش. دلم هم جا ماند توی همان شلتر. هفته‌ی بعد که قرنطینه شروع شد مثل چی پشیمان شدم از کارم. ولی دیگر راهی برای برگشتنش نبود. شلترها تعطیل شده بودند و هنوز هم تعطیل‌ اند. 

 

آدم به حیوان خانگی معتاد می‌شود. من هر روز این سه‌ماه فکر کردم چیزی کم است در خانه‌ام. مدام هم سایت‌های شلترها را سرچ می‌کردم و اسمم را در نوبت می‌گذاشتم برای دیدن بچه‌گربه‌ها. ولی همه‌چیز کند و بی‌حاصل بود. دیشب روی اپ محله، سرچ کردم. خانمی گفته بود دو بچه گربه‌ را دارد سرپرستی می‌کند و دنبال خانه‌ی جدید است برایشان. سریع بهش پیغام دادم و گفتم من! من! براش شرح دادم قصه را. چون اگر حس کنند که نمی‌توانی گربه را نگه‌داری کنی بهت نمی‌دهند. فرم‌های شلتر را فرستاد و پر کردم. گفت فردا بیا و پول را هم نقد بیار. 

امروز رفتم هرچه از وسایل نقره نگه داشته بودم را از جعبه‌ها درآوردم. ظرف آب و غذا را شستم. جای خواب و خاک‌شان را هم تمیز کردم. چیدمان خانه را کمی عوض کردم و رفتم خرید. دوبسته‌ غذای خشک و یک جعبه غذای تر خریدم. و رفتم سمت خانه‌ی جنین. گربه‌ها را آورد توی حیاط پشتی. دو پسربچه‌، یکی نارنجی، یکی سفید و نارنجی. همین که دیدمشان دلم ضعف رفت. فرم‌ها و اطلاعات واکسن‌ها و میکروچیپ و این‌ها را ازش گرفتم و آوردمشان خانه.

 

فعلا در اتاق در بسته‌اند تا یاد بگیرند جای خاک و غذایشان را. هربار می‌روم سر می‌زنم بهشان دلم آب می‌شود. سه‌ماهه اند. آن‌که سفید و نارنجی‌ست تخس است. طرفش که می‌روی هیس می‌کند. کم‌کم با هم دوست می‌شویم.  

 

عید فطر نارنجی دلچسب!

۹۹/۰۳/۰۳

نظرات  (۱)

چه جرئتی دارید ان هم در شیوع کرونا

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">