مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

این‌جا درونیات من است؛ مکشوف، رنگ‌هایش را می‌نگارم. این‌جا گاهی بلند فکر می‌کنم، گاهی زمزمه می‌کنم، شاید گاهی هم داد بزنم درباره‌ی بعضی لحظاتم و دل‌مشغولی‌های این سال‌هایم.

بایگانی

سنجاب بنفش

پنجشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۱:۲۳ ق.ظ
تقریبا بسته‌بندی اسباب‌ها و جعبه‌کردنشان تمام شده. کمی وسیله‌ی آشپزخانه مانده برای این چند روز باقی و کمی لباس‌ها و وسایل شوینده. پریشب که اتاق آیه را جمع کردیم و در جعبه‌ها را چسب زدیم یادم افتاد مدرسه‌اش ۵ روز تعطیل است. نه کتابی مانده بود نه بساط نقاشی‌اش نه خمیرها و شن‌های مصنوعی نه لگوها و آهن‌رباها. هیچ‌چیز جذابی برای بازی نداشت. با وحید رفت فوتبال، برگشتنه یک بسته ماژیک اکلیلی و یک بسته کاغذ رنگی برق‌برقی خریده بود. ولی کتاب را چه می‌کردیم؟ فکر کردم فردا می‌رویم از کتابخانه یک‌سری کتاب جدید می‌گیریم. ولی احتمال اینکه فرصت کنم کم بود. چون کدام بچه‌ای را می‌شود نیم‌ساعت برد کتابخانه؟ حتما سه ساعت گیر می‌کردیم. به فکر ebookهای کتابخانه افتادم. دو اپلیکیشن داشتم روی آی‌پد که هیچ‌وقت خودم ازشان استفاده نکرده بودم. هر دو را زیر و رو کردم و ده پانزده کتاب برای آیه دانلود کردم. شب خواندیم باهم. قالب جدید برایش جالب بود. امروز که خانه بودیم و من هزار کار داشتم، صبح با هم پن‌کیک درست کردیم. یاد گرفته در مایکرویو تخم‌مرغ بپزد، نان تست کند و پن‌کیک را هم با کمک ما درست می‌کند. گاهی با هم ظرف می‌شوریم و جارو و گردگیری اتاقش بر عهده‌ی خودش است. آینه و روشویی، دستشویی‌ای که استفاده می‌کند را باید تمیز نگه دارد یا تمیز کند. ولی همه‌ی این‌ها دلیل نمی‌شود که اتاقش بازار شام نباشد. برای خانه‌ی جدید، طرح تازه‌ای برای مرتب نگه داشتن اتاقش در ذهن دارم که اگر جواب بدهد این‌جا می‌نویسم.

خلاصه بعد از صبحانه یک ساعت کارتون دید و بعدش رفت سراغ نقاشی. یک ساعت که گذشت نشستم کمی با هم نقاشی کردیم، کارت‌بازی کردیم، حباب ترکاندیم، مسابقه‌ی هرکی از کف دستش بیشتر دانه‌ی کنجد بخورد گذاشتیم و باقی دلقک‌بازی‌ها. بعد من رفتم سراغ کارهایم تا باز حوصله‌اش سر رفت. همیشه این‌جور وقت‌ها کتاب‌ها به داد می‌رسند که نبودند. اگر بودند هم من وقت نداشتم بنشینم کتاب‌ بخوانم. یاد کتاب‌های صوتی افتادم، شک داشتم اصلا ارتباط بگیرد. قصه‌ی فارسی گوش می‌کرد از چند کانال‌ تلگرامی ولی تاحالا کتاب گوش نکرده بود. چند کتاب برایش دانلود کردم و گفتم ببین دوست داری؟ اولیش چارلی و کارخانه‌ی شکلات‌سازی رولد دال. نشست روی مبل با یک‌ظرف پر گریپ‌فروت و گوش کرد، نیم ساعت بعد هنور همانطور نشسته بود و داشت گوش می‌کرد. داستان که به نیمه رسید از نشستن خسته شد، ولی از آن‌جایی که ژن خوب درش در جریان است نمی‌توانست رها کند، برداشت آی‌پد را برد روی ایوان نشست به چوب‌شور خوردن و گوش کردن. تجربه‌ی جالبی بود برای هردویمان. فکر نمی‌کردم این‌قدر برایش جالب باشد.

عصر باز حوصله‌اش سر رفته بود. گفتم تا کمی نقاشی بکشی من کارهایم تمام می‌شود می‌رویم پارک. گفت می‌خوام سنجاب بنفش بکشم بلد نیستم، شما بکش. فکر کردم از دنیایی که هنوز باهاش آشنایی ندارد رونمایی کنم. آی‌پد را آوردم گفتم بگو ‌Hey Siri! فکر کرد شوخی‌ام گرفته. پرسید مگه حرف ما رو می‌فهمه؟ گفتم شاید فهمید خدا رو چه دیدی؟ گفت. سی‌ری جواب داد I am here! گفتم بهش بگو برات موزیکی که دوست داری رو بذاره. خیلی مودبانه و مشکوک، انگار داره با یک آدم مهم حرف می‌زنه گفت Hey Siri could you please play Trolls music بعد با چشم‌های گرد شده دید موسیقی کارتون ترول دارد برایش پخش می‌شود. گفتم حالا می‌تونی بهش بگی یک عکس از سنجاب بنفش هم بهت نشون بده که بکشی. دوباره: Hey Siri could you please show me a picture of a purple squirrel خلاصه از کشف تازه‌اش سر خوش بود و تا من نماز بخوانم یک باغ کشیده بود پر از میوه‌هایی که اسمشان را سرچ کرده بود و سبزی‌هایی که سعی کرده بود برگشان شکل عکس‌شان باشد و البته سنجاب بنفش. 
۹۷/۰۲/۲۰

نظرات  (۱)

ماه رمضانت زیبا و پر دقیقه مکشوف

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">