مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

این‌جا درونیات من است؛ مکشوف، رنگ‌هایش را می‌نگارم. این‌جا گاهی بلند فکر می‌کنم، گاهی زمزمه می‌کنم، شاید گاهی هم داد بزنم درباره‌ی بعضی لحظاتم و دل‌مشغولی‌های این سال‌هایم.

بایگانی

شارع میخانه

يكشنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۱۰:۳۷ ب.ظ
صدای کافی می‌آمد. چشمم به آیه بود که سایه‌اش از پشت پرده‌ی حریر پیدا بود و نبود. با بچه‌های دیگر پشتی‌های آن سمت مسجد را روی هم سوار کرده بودند و  بساط اسب‌‌بازی‌شان به راه بود. جشن نیمه‌ی شعبان کوچک دل‌نشینی بود. صدای کافی من را پرت می‌کند به کودکی‌ام. به نوار کاست‌های بابا. داشت داستان انار را می‌گفت. داشتم برای بار هزارم می‌شنیدم و دندان‌هایم را روی هم فشار می‌دادم که آن صدایِ عتاب‌آلودِ «مگر ما صاحب نداریمِ»‌ش راه اشک را باز نکند. دستمال در مشتم مچاله شده بود. لحن محزون وَ أَبْلَیْتُ شَبَابِی فِی سَکْرَةِ التَّبَاعُدِ مِنْکَ او‌ می‌چرخید در ذهنم.
رقیق شده‌ام باز، ماه مبارک نزدیک است. 


۹۷/۰۲/۱۶

نظرات  (۱)

شما که همیشه رقیقید بانو خوش به سعادتتون!
رقت ما دعا لازم شده
پاسخ:
آدم‌ها وجوه مختلف دارن. گاهی یکی بر دیگری غلبه می‌کنه :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">