مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

این‌جا درونیات من است؛ مکشوف، رنگ‌هایش را می‌نگارم. این‌جا گاهی بلند فکر می‌کنم، گاهی زمزمه می‌کنم، شاید گاهی هم داد بزنم درباره‌ی بعضی لحظاتم و دل‌مشغولی‌های این سال‌هایم.

بایگانی

شب ششم

چهارشنبه, ۵ مهر ۱۳۹۶، ۰۸:۰۹ ب.ظ

یک‌بار باید مفصل درباره‌ی چندفضایی‌ها بنویسم. مثل وقتی که روضه در گوش من می‌خواند و جلوی رویم دختر کافه‌چی دارد بساط قهوه‌ی صبح‌گاهی آدم‌هایی که در صف استارباکس ایستاده‌اند را سر هم می‌کند. مثل وقتی که صبح عاشورا از در خانه می‌زنی بیرون و زندگی برای آدم‌ها مثل باقی روزها جریان دارد ولی دل تو دارد خودش را می‌کوبد به در و دیوار. از آن غریب‌ترش وقتی‌ست که از حسینه و مسجد گروه گروه سیاه‌پوش با چشم‌های سرخ و حال پریشان می‌زنند بیرون و در متن کاملا غیر مرتبطی قرار می‌گیرند. مثل همان وقتی که از حج بر گشتیم و دنیا یک شکل دیگری شده بود. مثل اینکه عزادار کسی از نزدیکانت باشی و باقی مردم دنیا هیچ از درد تو نفهمند ... رسم دنیاست. وقتی در متن زندگی واقعی داری در بعد دیگری هم زندگی می‌کنی. بعد تاریخی مثلا یا حسی/عاطفی. یا زندگی‌ای که در شبکه‌های آنلاین داری. این‌ها با هم دارند اتفاق می‌افتند و باعث چند معنا شدن هویت آدم می‌شوند. این چند فضایی در محرم و رمضان و اعیاد مسلمانی برای ما که این‌طرف هستیم پررنگ‌تر و‌ معنی‌دارتر می‌شود. شرکت در مناسک معنایی فراتر از رسم و سنت دارد در این متن. دعای وحدتی که ما دست‌ در دست می‌خوانیم در پایان نمازهای جماعت، مصداق نشانه‌گیری موقعیتی چندوجهی‌ست که نه‌تنها بار معنوی دارد، که بازتعریف اولویت‌های هویتی‌مان است.


اتفاق غریب به‌چشم‌آمدنی امشب، اهتزاز پرچم سرخ «یا حسین» بر سر در مسجد بود. یعنی یک‌طوری در زمینه‌ی آسمان تاریک سرمه‌ای در باد حرکت می‌کرد که انگار قرار بود همه‌ی معادلات جهان را به هم بریزد. این حرف‌ها برای ایران تکراری‌ست. این‌ فضای پارادوکسیکالی که من در شبکه‌های آنلاین می‌بینم، عده‌ای در حال بروز دل‌زدگی‌ و انزجار و عده‌ای سیاه‌پوش و روضه‌خوان و یاحسین‌گویان، اصلا شبیه اتفاقی که دور و بر من در حال وقوع است نیست. من در متنی دارم زندگی می‌کنم که این نمادها و فرهنگ در تضاد کامل با ساختار جامعه‌ است. انگار با چنگ و دندان‌مان باید نگه‌داریم این پرچم را بالای مسجد. ماشین‌های محافظی که این‌شب‌ها دور و بر محوطه‌ی مسجد‌ می‌چرخند تنها بخش بیرونی مغایرت ما با این فضاست. قسمت اصلی ولی گره‌ خوردنمان به «دنیا» است و دویدن دنبالش، اقتضای جامعه‌‌ی انسانی‌‌ست البته. جایی کمتر جایی بیشتر. به‌زور باید برای بچه‌هایمان محیطی را فراهم کنیم که تجربه‌ای فراتر از روزمره‌گی را بچشند. خودمان و آن‌ها را باید با هزار تدبیر و تمهید وصل کنیم به غیب عالم و مجلس امام حسین همیشه بهترین زمان و مکان است برای این اتصال.

۹۶/۰۷/۰۵

نظرات  (۱)

کشتی نجات در تمام اعصار و فرهنگها و قومیتها و مکانها و...

التماس دعا
پاسخ:
همچنین

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">