مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

این‌جا درونیات من است؛ مکشوف، رنگ‌هایش را می‌نگارم. این‌جا گاهی بلند فکر می‌کنم، گاهی زمزمه می‌کنم، شاید گاهی هم داد بزنم درباره‌ی بعضی لحظاتم و دل‌مشغولی‌های این سال‌هایم.

بایگانی

شب پنجم

سه شنبه, ۴ مهر ۱۳۹۶، ۰۹:۰۹ ق.ظ

از وسط بحث رسانه‌ای شدن مناسک و دین‌داری چهل‌تکه تا وحید رسید، لباس‌های آیه را عوض کردم و دویدیم سمت مسجد. وقتی نشستم پای سخنرانی، سنگین و بی‌حواس بودم. یک‌باره شیخ شروع کرد چند جمله از جناب حر گفتن. چیز دیگری هم گفت درباره‌ی آن لحظه‌ی غریب لرزیدن دل هنگام فهم حسی عظمت اتفاقی که در حال وقوع است یا یافتن جوابی. حالم عوض شد. علاوه بر تصویرهایی که دیشب بهشان فکر می‌کردم، فهمیدم سوال‌ها هم مهم‌اند برایم؛ این‌که در این دهه، هر شب که می‌گذرد سوال استخوان‌دارتری در ذهنم نقش ببندد. زمانی از سوال‌ها می‌ترسیدم. حالا سوال‌ها راه را نشان می‌دهند انگار. تا پرسیده نشوند، تا نپری وسط دریایشان، لذت دانستن را نمی‌چشی. به این سادگی نیست البته. گاهی هرچه بدوی پاسخی نیست یا نمی‌فهمی‌اش. گاهی خیلی درد دارد. تمام بندهای وجودت تکان می‌خورد با یک نصفه سوال. من اما هربار که مواجه شده‌ام با یکی از این سوال‌های سخت‌جواب و بی‌پاسخ و پایم را گذاشته‌ام بر آن لبه‌ی تیز که نه بعدش را می‌شناسم نه از قبلش مطمئنم، فقط یک تصویر نگهم داشته. تصویر آن مرد بی‌سپاه که صدای هل من ناصرش انگار تمامی ندارد. تصویر آن‌ها که دم آخر برگشتند. تصویر وقتی حادثه پیش آمد و تمام شد. این‌ها همیشه من را نگه‌ داشته لب مرز. 


برای نوحه‌خوانی رفتم پیش آیه باز. صدای میکروفون امشب خراب بود. کسی نمی‌شنید قصه‌ی حر را که مانده بود بین بهشت و جهنم. کسی نشنید که حتی از اسب پیاده نشد. تعداد بچه‌ها کم و بود و  آرام و قرار نداشتند. روضه‌خوان که شروع کرد، آیه بدو بدو آمد گفت لطفا می‌شه ضبط کنی شعرهاش رو. چندبار هم آمد چک کرد که مبایلم روشن باشد. بعد از برنامه هم که وحید و احسان داشتند بلندگوها و سیستم را بررسی می‌کردند که نویز را بگیرند آیه خودش را انداخته بود وسط ماجرا و هر بیتی امتحانی پای بلندگو می‌خواندند تکرار می‌کرد مثل اکو. 

۹۶/۰۷/۰۴

نظرات  (۱)

یا حسین یا اباعبدالله یا سید الشهدا علیک السلام...
این شب ها حاج آقای فاطمی نیا دعایی میکنه که تو همون لحظه های آخر یادتون میوفتم، خدایا تمام جوانای ما که برای تحصیل خارج از ایران اند رو حفظ و یاری کن...
دل ه تنگ...
ان شالله زیارت... ان شالله ایران... ان شالله زیر پرچم هرجای کره زمین خدا
پاسخ:
چه خوب که آقای فاطمی‌نیا یاد ما می‌کنه.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">