مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

این‌جا درونیات من است؛ مکشوف، رنگ‌هایش را می‌نگارم. این‌جا گاهی بلند فکر می‌کنم، گاهی زمزمه می‌کنم، شاید گاهی هم داد بزنم درباره‌ی بعضی لحظاتم و دل‌مشغولی‌های این سال‌هایم.

بایگانی

شب سوم

يكشنبه, ۲ مهر ۱۳۹۶، ۱۲:۰۴ ب.ظ

نه صبح پای کوه قرار گذاشته بودیم ولی تا همه رسیدیم شد یک ربع به ده. بچه‌ها گیر دادند که اول پارک. از ما توضیح که اگر نرویم همین حالا گرم می‌شود و هلاک می‌شویم از آن‌ها اصرار که اول بازی بعد کوه. ما برنده شدیم البته با قول پارک بعد از کوه. دو مایل و نیم بیشتر نبود ولی معلوم است که راه نمی‌آمدند و مدام غر می‌زدند و باید با عملیات جانگولر و بازی و به شوق پیدا کردن مارمولک و مار و درخت گردو و این‌ها بکشانیمشان بالا. آیه یک کیف پر، میوه‌ی بلوط و برگ صورتی و چوب موش‌خورده پیدا کرد برای جعبه‌ی طبیعتش. وسط راه البته واقعا درخت گردو پیدا کردیم و تا وحید سنگ پیدا کند آن دو سه تا گردو را بشکند، من برگش را تکه کردم گرفتم جلوی دماغ‌ بچه‌ها گفتم تابستان‌های ایران این بو را می‌دهد؛ بوی گردوی تازه. پوشش گیاهی و خارهای طول راه کاملا شبیه مسیر دشت هویج و افجه و این‌ها بود. 


سر ناهار ایمیل پشت ایمیل از برکلی می‌آمد که تظاهرات freedom of speech شروع شده و فلان خیابان‌های منتهی به دانشگاه را پلیس بسته و آن‌ یکی خیابان‌ها را آدم‌ها بسته‌اند و به هم ریخته‌است اوضاع. سربند انتخابات ریاست‌جمهوری اخیر، دانشگاه برکلی که دولتی‌ست و آوانگارد در زمینه‌ی حقوق برابر به هم ریخت چندبار و پلیس مجبور شد وارد عمل بشود و شخص رئیس جمهور تهدید کرد که بودجه‌ی برکلی را قطع می‌کند و غیره و این بیشتر آتش زد اصناف دانشجویی و سازمان‌های دخیل را. حالا هم احتمال درگیری بالاست. رئیس دانشکد‌ه‌ی مردم‌شناسی که این ترم آن‌جا دانشجوی مهمان‌ به حساب می‌آیم، ایمیل زد و اعلام کرد از دانشجوها حمایت می‌کند و کلاس‌های این‌هفته‌ را اگر نیامدید مشکلی پیش نمی‌آید ولی محرمانه به من بگویید که می‌آیید یا نه. تا شب همین‌طور ایمیل آمد از پلیس و صنف دانشجویی و غیره. تظاهرات تا جمعه‌ی بعد ادامه دارد.


خانه که برگشتیم و من کمی خواندنی و نوشتی‌هام را پیش بردم، با آیه دو ظرف بزرگ حلوا درست کردیم. وسطش آیه نشست به رنگ‌بازی ولی سر تزیین باز آمد روی یکی از ظرف‌ها را با قالب گل‌گل کرد و خلال بادام چید. ساعت ۷ رفتیم مسجد. جمعیت زیاد بود. فضای مسجد پیچ در پیچ است. یعنی شش ماه اولی که من وارد ساختمان می‌شدم، نمی‌فهمیدم کدام راه‌رو به کدام سالن ختم می‌شود و کدام در به سمت مدرسه‌است و کدام به سمت مسجد. کم‌کم یاد گرفتم. ولی خیلی از آدم‌ها همین‌طور گیج می‌خورند وقتی شب‌های اول روضه می‌آیند و غریبه‌اند. اگر از سالنی به سالنی بخواهی بروی معمولا باید سر راهت آدم‌ها را برسانی به مقصد یا آدرس بدهی و بیشتر گیجشان کنی. وقتی رسیدم در سالن فارسی هنوز بسته بود. الهام را از بعد از نماز پیدا کردم که در را باز کند برایم. ظرف‌ها را که گذاشتم دیدم کسی جارو نکرده سالن را دیشب. ظرف‌های آب را آزیتا خانوم داشت پر می‌کرد ولی گرم بود. گفتم یخ بیاورند از آشپزخانه. جارو را روشن کردم. آزیتا خانوم گفت خوب شد حلوا آوردی، اصلا برای نذری‌ها نمی‌شود این‌جا برنامه‌ریزی کرد. چندبار آمدیم لیست درست کنیم، انگار آدم‌ها معذب می‌شدند. امروز نگران بودم میز خالی بماند. گفتم میز مجلس امام حسین هیچ‌وقت خالی نمی‌ماند. همان هم شد. یک‌ساعت بعد که برگشتم به همان سالن، میز پر بود از جعبه‌های شیرینی و کیک و خرما. آزیتا خانوم رفت از آشپزخانه دو ظرف غذا آورد برای من و خودش. به قسمت خوش‌مزه‌ی ته‌دیگش رسیده بودیم. خوراک مرغ و نارگیل و لوبیا سبز و بلوط بود. زهرا زنگ زد گفت آیه دنبالت می‌گردد. دویدم سمت سالن نماز و وسط راه پیدایش کردم. نماز را خواندم و بردمش برنامه‌ی بچه‌ها. خودم رفتم سالن انگلیسی ببینم شیخی که تعریفش است چه می‌گوید. از تگزاس آمده و گمانم ایرانی‌ست از آن‌هایی که امریکا به دنیا آمده و بعد از دبیرستان رفته قم درسش که تمام شده، برگشته. یک‌بار هم آمده بود فارسی سخنرانی کرده بود ولی سختش بود.


جای سوزن انداختن نبود. سرتاسر سالن همه بچه‌های دبیرستانی و جوان‌‌ترها و عده‌ای تازه‌مسلمان. مجری داشت برنامه‌های خیریه‌ی مسجد و گروه‌های فعال موسسه را معرفی می‌کردند. بعدش سخنرانی شروع شد. ظاهرا دو شب قبل از نامه‌های امام حسین گفته بود و نقش محمد حنفیه و امشب ادامه‌ی بحثش بود. چند بار از آدم‌ها خواستند جمع و جورتر بنشینند تا فضا باز شود. تمام طول سخنرانی فکر کردم چرا سخنران‌ها این‌همه از این در و آن در می‌گویند؟ چرا کم‌تر پیش می‌آید مثل این شیخ بفهمند از خود امام حسین گفتن یا به همین‌سادگی نامه‌ها و حرف‌هایش را بازگو کردن بیشترین جذابیت را برای مخاطب دارد؟ چیز دیگری که مدام درگیرم کرده این‌بود که چطور اولیای مسجد هنوز به مجالس فارسی و اردو بهای بیشتری از برنامه‌ی انگلیسی داده‌اند؟ سالن کوچک‌تر، بدون پذیرایی با این‌همه مخاطب جوان. به صرف زبان هم اگر نگاه کنیم، نسل جوان زبانش انگلیسی‌ست و قاعدتا آن‌ها باید به عنوان مخاطب اصلی در نظر گرفته شوند. 


سخنرانی که تمام شد، سمت زنانه‌ی سالن تقریبا خالی شد. همه رفتند به سالن‌های فارسی و اردو. کمی ایستادم دیدم هنوز زبان مویه‌ام انگیسی نشده انگار. رفتم سالن فارسی. نوحه‌خوانی آن‌جا هم به دلم نبود. رفتم پیش آیه. مولانا حرف‌هایش رو به اتمام بود. حدود ۵۰ بچه آن‌جا بودند با بعضی مادر پدرها. مسئول چرخاندن این برنامه از بین بچه‌های خود مدرسه انتخاب شده‌اند به همراه دو مربی. احسان م. (اسمش را همین دیشب از آسیه یاد گرفتم. همان پس ریشوی نوحه‌خوان که از اوکلند می‌آید و از بچه‌های همین مسجد بوده) که میکرفون را گرفت در همان نیمه‌تاریک اتاق به بچه‌ها گفت بایستند و شروع کرد چند حرکت ورزشی پرشی باهاشان انجام داد. من از ذوق این‌که بالاخره یکی فهمید انرژی ذخیره‌ شده‌ی بچه‌ها بعد از نیم ساعت سخنرانی مثل بمب می‌ماند که باید تخلیه شود چشم‌هام برق می‌زد. بعدش باز سه قسمت روضه‌خوانی و سینه‌زنی یاد بچه‌ها داد. شعرها عالی، ریتم‌ها عالی. حال خودش عالی. ساده، صریح، بی‌ادا. شعر آخری با ترجیع‌بند یا حسین، اشک‌ بچه‌ها را در آورد (و این از عجایب روزگار است برای بچه‌هایی که اصلا در متن دین‌دارانه‌ای بزرگ نشد‌اند). آیه هم تند تند اشک‌هاش را پاک می‌کرد. 

۹۶/۰۷/۰۲

نظرات  (۱)

ای جانم! یعنی چیکار میکرد بچه ها از وسط شیطنت بپرن تو فضای گریه برای امام حسین؟ آیه اولین بار بود  گریه میکرد یا قبلا هم گریه کرده بود؟
پاسخ:
بچه‌ها مثل ما نیستند :) موودشون زود عوض می‌شه. شبیه بازی نگاه می‌کنند به همه‌چی. اول می‌پرن بعد دست‌هاشون را می‌آرند بالا با ریتم سینه می‌زنند. خیلی طبیعیه براشون این تغییر. 

آیه هم گمونم اولین بار بود که محزون شده بود از فضا و شعر

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">