مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

این‌جا درونیات من است؛ مکشوف، رنگ‌هایش را می‌نگارم. این‌جا گاهی بلند فکر می‌کنم، گاهی زمزمه می‌کنم، شاید گاهی هم داد بزنم درباره‌ی بعضی لحظاتم و دل‌مشغولی‌های این سال‌هایم.

بایگانی

شما هم به ماکارونی زردچونه بزن که شفته نشه!*

پنجشنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۲:۳۹ ب.ظ

این یک پست انتخاباتی‌ست.


واقعیت این است که هرکس از نگاه خودش و نفع و ضرر خودش دنیا را می‌بیند و تحلیل می‌کند. سالی که من از ایران آمدم بیرون، دو دوره به خاتمی رای داده بودم و رای بعدی را به معین دادم (اشتباه استراتژیک اصلاحات). در فاصله‌ی آن دو مرحله‌ی کذایی، من از ایران رفتم کانادا. اگر می‌ماندم احتمالا رای نمی‌دادم - بد از بدتر! البته آن‌روزها این‌قدر بدبین نبودم. فکر می‌کردم بالاخره یکی سررشته‌ی کار را دست می‌گیرد یا این جناح یا آن‌ یکی و مملکت راه خودش را می‌رود. ولی سال‌هایی که گذشت بهت‌آور بود تا رسیدیم به ۸۸ و بعد از آن.  

من تمام این‌سال‌ها، فشار سیاسی و رسانه‌ای بر جمعیت مهاجر ایرانی (بخصوص جامعه‌ی مذهبی‌) را زندگی کرده‌ام. نگاه‌ها را، سوال‌ها را، بی‌حرمتی بسته شدن سفارت ایران در کانادا را، بازداشت ایرانی‌-کانادایی‌ها را، بازجویی شدن‌های لب مرز ایران را به خاطر فعالیت‌های سیاسی انتخاباتی خارج از ایران، سوال‌پیچ شدن لب مرز کانادا و امریکا را فقط به خاطر محل تولد و روابط سیاسی ایران با باقی دنیا. انگ حکومتی بودن را از طرف هم‌وطنان این‌ور آب خوردیم، انگ عنصر نامطلوب بودن را از داخلی‌ها.


ولی چند سال است بازی عوض شده. بیایید یک چیز را باور کنیم: چشم دنیا نه به انقلاب ماست نه از ما خوشش می‌آید. چرا؟ چون دنیا به سمت عقلانی شدن پیش رفته و ما به بهانه‌ی دین‌داری و آرمان‌گرایی با این‌همه نیروی خلاق و متخصص، فاصله گرفته‌ایم از مناسبات جهانی و جایی باید این روند را به نفع خودمان تغییر دهیم. به گمان من، ما اگر می‌خواهیم دین‌داران خوبی باشیم باید هرچه کم‌تر از دینمان بگوییم و هرچه بیشتر متخصصانه عمل کنیم. مدار جهان امروز بر پاشنه‌ی علم و مهارت و تخصص می‌چرخد. دولتی که نتواند در سطح مهارت جهانی، رابطه‌ی سیاسی و اقتصادی و فرهنگی برقرار کند با دنیا، خوار و پر تنش‌ خواهد بود. چه خوشمان بیاید چه نیاید. دنیا دیگر بر مدار ای آمریکا عصبانی‌ باش و از این عصبانیت بمیر نمی‌چرخد. مومن می‌خواهید باشید باید کیّس باشید. باید متخصص باشید تا حرف‌تان برو باشد! کارآمدترین مومنان، از نظر من متخصصینی هستند که در بهترین جایگاه‌های شغلی و علمی کار حرفه‌ای می‌کنند و دین‌دارند. یادم باشد از دوست نیمه‌امریکایی‌مان بنویسم که شیعه‌ است و در یکی از بالاترین سطوح مدیریت شرکت گوگل کار می‌کند و امسال اربعین، پیاده‌روی زیارت را رفت و وقتی برگشت در شعبه‌ی اصلی شرکت گوگل یک جلسه‌ی دو ساعته از امام حسین و اربعین برای هم‌کارهایش گفت (شما در نظر بگیرید که امریکایی‌ها هرچه از عراق می‌شنوند داعش است و جنگ و بمب انتحاری و قمه‌کشی). 


کاری که دولت روحانی در روند امضای برجام کرد به نظر من چیزی از همین جنس است. بلد باشی با دنیا حرف بزنی و عزت خودت را، دینت را، و کشورت را حفظ کنی. این‌که شانتاژ خبری داخل ایران چطور این قصه را بازنمایی کرد بماند. من تجربه‌ی خودم را می‌گویم. برای من مهم این بود که آن بالکن و بادی لنگوئج و آن امضا‌ها، امنیت روانی برای من ایرانی ساکن این‌طرف آب به همراه‌ آورد. شما اسمش را می‌گذاری ظریف‌زدگی؟ بگذار. اگر شما هم این‌جا زندگی می‌کردی برایت مهم بود که نمایندگان رسمی کشورت نیاز به مترجم نداشته باشند. که همه‌ی کلمه‌ها و اصطلاحات را انتخاب‌شده و به‌جا استفاده کنند. منش جلسات رسمی دنیا را فهمیده باشند. کلی‌گویی نکنند و شعار زده نباشند و بازی را با قاعده پیش ببرند. روزهای نشست و جلسه‌های برجام، رسانه‌ها از قدرت چانه‌زنی تیم ظریف و برنده‌ شدن ایران گفتند، بر عکس دوره‌های پیش. نگاه‌ها کمی تغییر کرد چون رویکرد رسانه‌ها عوض شد. می‌دانید این‌که کشورتان، رئیس‌جمهورتان، سوژه‌ی طنز و خنده‌ی دائمی رسانه‌ها باشد (احمدی‌نژاد، قذافی و کمی سارکوزی به این مقام بلاعزل نایل شده‌اند و حالا هم ترامپ) و یک‌بند از همه‌ی گزینه‌‌های روی میز دم بزنند (برای تحریم‌های بیشتر و شروع جنگ) چقدر فشار روانی برایتان به بار می‌آورد و بازخورد عملی دارد در زندگی‌تان؟ مخصوصا که حجاب داشته باشید که نماد اسلام رادیکال است. مثلا برای استخدام در شرکت‌ها، برای سرمایه‌گذاری و برای دست‌رسی به نرم‌افزارها، تکنولوژی‌ها، اطلاعات خاص و  هزار چیز دیگر به خاطر تحریم، ازتان عذرخواهی می‌کنند که محل تولد شما در لیست سیاه است و بنابر این نمی‌توانید جزو آن مجموعه باشید. 


از این‌ها که بگذریم، آن جرقه‌های امید را نمی‌توانم نادیده بگیرم. روزی که از ایران رفتم، قرار نبود ماندنی شوم. ولی اوضاع به‌هم ریخته‌ی آن ۸ سال همه‌ی ما را می‌ترساند. آدم عاقل چرا باید زندگی و کار و درس حساب‌کتاب‌ دارش را رها کند برگردد در آن طوفان؟ حالا ولی معادلاتمان تغییر کرده. برگشتن آن‌قدرها هم نشدنی نیست برایمان. همین امید، اوج تغییرات ملموس است برای امثال ما. 


برای من همین‌ها کافی‌ست که یک دور دیگر روحانی رای بیاورد. گرچه راه زیادی مانده. گرچه‌ کارهای زیادی هنوز روی زمین است و انتقادها وارد ولی چاره، ادامه‌ی همین راه است. 


* یک‌جایی در فیلم «به همین سادگی» طاهره شب‌ها از پنجره‌ی خانه‌شان به خانه‌ی هم‌سایه نگاه می‌کرد. مرد تنهایی که هرشب برای خودش ماکارونی آب‌کش می‌کرد و هر بار ماکارونی‌ها به هم می‌چسبید و شفته می‌شد. طاهره نگاه غمگینش را ادامه می‌داد و همان‌طور که با خودش درگیر بود، پرده را می‌کشید. یک روز در بقالی محل، آقای هم‌سایه را دید و وسط حرف‌ها گفت شما هم به ماکارونیت زردچوبه بزن که شفته نشه. درحالی که طرف اصلا نمی‌دانست این خانمه از کجا می‌داند قصه را. من به انتخابات ایران که نگاه می‌کنم یاد این صحنه‌ها می‌افتم (حالا در مثل مناقشه نکنید). انگار از پنجره‌ی دور، دارم به داخل ایران نگاه می‌کنم، تکه‌هایی را می‌بینم و تکه‌هایی را نمی‌بینم. گاهی به خودم نهیب می‌زنم که به تو چه! ولی روزهای انتخابات دیگر مهار زبان از دست می‌رود. همین است که تا شما را ببینم می‌گویم یک روند معقولی وجود دارد برای جلوگیری از شفته شدن ماکارونی؛ مثلا زردچوبه یا روغن.

۹۶/۰۲/۲۱

نظرات  (۱۲)

شرایط سختی دارید و شاید من نوعی که اینجا توی ایرانم و یک پنجم شما هم برای این انقلاب هزینه نمی دم، نتونم اون سختی ها رو درک کنم. حقیقتا موقعیت شما بسیار حساس تر و پر هزینه  ست.
برای همین هم هیچ وقت نمی تونم مثل شما قضاوت کنم.
به نظرم نسخه ای که گفتید، یعنی همون متخصص مسلمانی که با علم و تخصصش دینش رو تبلیغ می کنه، به تنهایی نسخه کاملی نیست. عده ای باید باشند که حرف حق رو بی پرده بزنن و چوب مجامع بین المللی رو بخورند. 

خب امیدوارم بابت این رای در محضر امام زمان سرافراز باشید و بتوانید در پیشگاه پروردگار پاسخگو باشید.

به خاطر زندگی در فرنگ و داشتن امنیت و رفاه بیشتر، مردم  مستضعف و سرمایه و آبروی  کشور را قربانی کردید! با وجود این که خودتان هم به او نقد بسیار دارید و میدانید که چه خیانت و جنایتی مرتکب شده.  خدا از شما و امثال شما قبول کند.

من نوشته های شما را دنبال میکنم از اینکه در دل کشور کفر بتوانی حجابت را  حفظ کنی و.....، خیلی خوب اما اینکه چقدر فرهنگ و فکر انقلابی مان را بتوانیم حفظ کنیم، .....؟/
......
نوشته ات رو به همسرم هم نشون دادم
تحلیل خوبی بود واقعا باید به سمت اعتدال درست رفت
اما خیلی درد آوره که تو تحلیلهای اینطرف شدیم جزو سپاه کفر و خدا نشناس و...
و بعد هم بزن و برقصهای خیابونی قیافه بنفش بعضی ها که بی تعارف برای من خوشایند نیست
 ما باید باورهایمان را مرور کنیم و ببینیم آیا دین برای ما اصالت دارد یا اقتصاد؟  امام(ره) بارها فرمود ما برای اقتصاد قیام نکردیم؛ حتی فرمود عدالت هدف نهایی ما نیست، بلکه هدف، رواج دین خدا در تمام عالم است؛ آیا ما تابع چنین امامی هستیم؟ این اندیشه امام(ره) با ادعای برخی که هدف را رفع تحریم‌ها و رونق اقتصادی معرفی می‌کنند و می‌گویند لازم نیست دغدغه آخرت مردم را داشته باشید، چگونه قابل جمع است؟ اگر باورها تغییر کرد، به دنبال آن ارزش‌ها هم تغییر می‌کند.

بسیاری از مردم خود را در تنگنایی احساس می‌کنند که راه خروج از آن ندارند. گاهی هم برای ما نامه می‌نویسند. گاهی هم حضورا می‌آیند و گریه و درد و دل‌هایی دارند. می‌گویند منتظر چه هستید؟ به چه امیدی زنده بمانیم؟ انقلاب کردیم و این همه کشته دادیم و چنین و چنان؛ اما همه آثار انقلاب در حال نابودی است. یا کسانی که مقداری قدرت غربی‌ها را از نزدیک می‌بینند و می‌فهمند آن‌ها چه چیزهایی کشف کردند و چه ثروت و چه تکنولوژی‌هایی دارند، نسبت به دستاوردها و آینده انقلاب نگران می‌شوند. یک نمونه را برایتان نقل می‌کنم. اوائل انقلاب بعضی از اساتید متدین بودند که از دانشگاه تهران به قم می‌آمدند و در دفتر همکاری حوزه و دانشگاه با فضلای قم همکاری داشتند. یکی از این اساتید که بسیار مرد شریف و متدینی است به مناسبتی مدتی به لندن رفت. اتفاقا در آن زمان مرا برای سخنرانی در لندن دعوت کردند و چند روزی آن‌جا بودیم. از آن‌جا که با آن آقا خیلی دوست بودیم و مرد شایسته‌ای بود، احوال آن آقا را پرسیدم و بالاخره آدرس منزلش را پیدا کردیم و به منزلش که در دانشگاه معروف آکسفورد بود رفتیم. در آن‌جا با هم صحبت‌هایی کردیم. در آخرین گفت‌وگوهایمان آن آقا می‌گفت: من یک معادله ریاضی برای شما می‌گویم؛ ما در این نقطه‌ از علم، تمدن و اقتصاد که قرار داریم، آن‌قدر با کشورهای پیشرفته فاصله داریم که اگر با هر سرعتی پیش برویم ساعت به ساعت از آن‌ها دورتر می‌شویم. این فرمول ریاضی است؛ ما با این سرعت پیش می‌رویم، آن‌ها با آن سرعت پیش می‌روند، و ما هرگز به آن‌‌ها نخواهیم رسید بلکه دائما از آن‌ها دورتر خواهیم شد. از آن طرف هم می‌دانیم که آنان نسبت به ما نظر خوبی ندارند و نمی‌خواهد که ما پیشرفتی بکنیم، مگر این‌که پیشرفت ما به یک معنا در جهت پیشرفت آن‌ها قرار گیرد. به عنوان مثال آن‌ها می‌خواهند ابزارهای جدیدی را که می‌سازند بفروشند و چند برابر سودش را ببرند. مشتری نیز برای خرید باید بتواند از آن ابزار استفاده کند و اگر نتواند آن را نمی‌خرد. پس برای این‌که این‌ها بتوانند کالای خودشان را به ما بفروشند مجبورند بعضی از چیزها را به ما یاد بدهند تا بتوانیم کالای آن‌ها را بخریم. در این صورت پیشرفت ما را در جهت پیشرفت خودشان می‌بینند و حاضر می‌شوند بعضی از چیزهایی را که به آن رسیده‌اند در اختیار ما هم بگذارند. نتیجه‌ این‌که ما چاره‌ای نداریم جز این‌که با آمریکا بسازیم. من در آخر به ایشان گفتم: فقط یک سؤال از شما می‌کنم و آن این است که ما به چه قیمتی به آن نتایجی که شما می‌گویید از این سازش به دست می‌آوریم، می‌رسیم؟ یعنی باید دست از انقلاب‌، اهداف انقلابی، دین‌، معنویت‌ و اسلام‌مان برداریم تا به آن‌ها برسیم. اگر این طور باشد می‌ارزد؟! ایشان دیگر جوابی نداد؛ البته جوابی هم نداشت که بدهد.

ما باید حساب ‌کنیم، ببینیم دنبال چه می‌گردیم و این بهره‌مندی‌های دنیا را با چه قیمتی حاضریم به دست بیاوریم.15/ 10/ 95
برای مثال در سیاست از وقتی امام به ما «مرگ بر امریکا» را یاد داد، جوان‌های ما آن چنان به آن عادت کردند که جزء تعقیبات نمازشان شد و اگر یک بار آن را ترک نکنند، گمشده‌ای دارند. اما وقتی کسانی نشستند و با مقامی خوش و بش کردند و هدیه‌ای مبادله شد، کم‌کم می‌گویند: شعار مرگ برای چیست؟! آدم مذاکره می‌کند و دوستانه مسائل را حل می‌کند! وقتی با یکی دو بار تکرار کم‌کم مزه‌اش را انسان چشید، در جلساتی احترام و تشویقش کردند و از چیزهایی که آن جا دید و شنید خوشش آمد، کم‌کم با آن فرهنگ و آن شرایط انس می‌گیرد و دیگر نمی‌خواهد به قم یا تهران و... برگردد. ....18/12/95

 سخنان حضرت آیت‌الله مصباح‌یزدی (دامت‌برکاته) در دفتر مقام معظم رهبری در تاریخ 11/12/95 با موضوع عوامل ترقی و انحطاط انسان در آینه داستان های قرآن



فَیَنظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ
  به یاد داشته باشیم وقتی که ما از لحاظ اسباب ظاهری در نهایت ضعف بودیم، امام می‌فرمود: آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند. این سخن از باب اعتمادی بود که او به خدا داشت. ما هم باید این درس را یاد بگیریم، آن را به یاد داشته باشیم و در مقاطع مختلف زندگی‌‌مان به کار بگیریم. این طور نشود که اگر احساس ضعف کردیم، تسلیم شویم؛ این شأن مؤمن نیست. خدا نیز دوست ندارد که مؤمن در مقابل کافر و دشمن خدا سر تسلیم فرود بیاورد و با آن‌ها پنهانی‌ قرارداد ببندد.(درس اخلاق آیة الله مصباح حفظه الله تعالی)
در بین این تحلیل های غلطی که اینور و انور خواندم. این بهترین و صریح ترین حرف بود. افرین. همه ی تقابل بین دنیاگرایی و اخرت گرایی است. راحت طلبی و اسایش یا سختی و تلاش. 
کاش شعب ابیطالب نبود. کاش پیامبران با اسایش می زیست. کاش امامانمان نایس و راحت زندگی کرده بودند. اون وقت چقدر راحت بود گذشتن از گفتمان انقلاب اسلامی و لذت بردن از این دودوتا چهارتایی که گفتی نرگس جان
با سلام
واژه مهم در این عبارتتان (دنیا به سمت عقلانی شدن پیش رفته) عقلانی است؛ از مطالبتان بر می آید که تلقی مشخصی از "عقلانیت" دارید. برای همین است که انتظار دارید همه انسان ها یا ایده های در باب عقلانی بودن به سمت و سوی خاصی همگرا باشند. این انگاره مهم ترین خطای این نوسته است. در برخی امور بسیار مهم و کلیدی، نمی توان میان تمایلات ایده ها و چارچوب های تحلیلی متفاوت همسازی ایجاد کرد. در عرصه عمل بالاخره باید تعیین کنید که در سایه تعارضات منافع موجود، چه چیزی را به جای چه چیز دیگری مبادله می کنید.
اینکه فرمودید الان دنیا دنیا «ای امریکا از ما عصبانی باش و از این عصبانیت بمیر» نیست، همانند این است که بگوییم دنیای تقابل حق و باطل یا تقابل مومنان و شیطان (طاغوت) به پایان رسیده.
حداعلای تخصص و علم دانی تعیین کننده این نخواهد بود که کار درست چیست. بهترین فیزیکدانان و شیمیست های مسلمان به واسطه اطلاعات حوزه ساینس شان نمی توانند میان دو معمای اخلاقی یا موقعیت انتخاب یا ... دست به انتخاب بزنند. باید در پی مشخصه انسان های مومن یا مسلمان باشیم.
حرف زیاد است .... باید دقیق تر بدانیم که چه چیز گرفته ایم و چه چیز داده ایم (خواهیم داد).
رأیم را برای تداومِ این امید می‌دهم.
پاسخ:
تا شنبه هی امید فوت کنیم. 


مرسی بابت تذکر :)) 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">