Wandering around
پنجشنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۵، ۰۹:۵۶ ب.ظ
چند هفته پیش مریم عکس گذاشته بود از کاسهی هلیمش در مغازهی ایرانی. پرسیدم خوب بود؟ گفت نرفتی تاحالا؟ بعد یادم افتاد قبلا هر شهری که میرفتیم چقدر حوصلهی گذشت و گذار و کشف و شهود داشتم. مغازهها، آدمها، کالجها، دانشگاهها، موسسهها، کتابخانهها. چند سال است ندارم حسش را. با چیزهای دیگر خوشحال بودهام. آیه، زندگی سهنفره، درس، جابهجا شدن. به هر حال همان فردا شبش رفتم سمت آن چند مغازهی ایرانی که تا به حال نرفته بودم در این ۹ ماه. نانوایی سنگکی و بربری حتی. سبزی تازه و یخزده و خشک، آلبالو و باقالی سبز و زرد، لیمو شیرین! بعد ۱۲ سال. به آبادی رسیدهایم انگار.
چند روز بعدش جلسهای داشتم در دانشکدهی مطالعات اسلامی استنفورد. همانروز فرزانه میلانی میآمد برای معرفی کتاب زندگینامهی فروغش. برنامه از طرف دانشکدهی ایرانشناسی بود طبعا. نشستهای هفتگی دارند. اساتید همهی حوزههای ایرانشناسی را دعوت میکنند. به وحید پیغام دادم اگر میتواند آیه را بردارد از مهد، بمانم تا عصر. تازه ساعت ۶:۳۰ شروع میشد جلسه. گفت میتواند و من ماندم. وقتی وارد سالن شدم یادم آمد چرا تا به حال این نشستها را شرکت نکردهام. تنها محجبهی جمع بودن، نگاههای سنگین، لبخندهای زورکی. عباس میلانی جلوی در ایستاده بود. سلام کردم و گرم جواب داد. شک کردم معرفی کنم خودم را یا نه. بیخیال شدم. توی مودش نبودم. شاید دفعهی بعد. همان ردیف دوم از جلو نشستم. کیفم را که گذاشتم کنارم و ژاکتم را رویش، سر چرخاندم ببینم چند نفر در سالن هستند. نگاهم گره خورد به بهرام بیضایی و مژده شمسایی. بیصدا سلام کردم و لبخند زدم. کمکم صندلیها پر شدند. (یادم آمد بیتا دریاباری و دخترش هم بودند). من نمیدانم فقط ایرانیها هستند که وقتی برنامهی رسمی نیمهآکادمیک برگزار میشود اینطور مجلل و مجلسی در برنامه ظاهر میشوند یا باقی هم اینطورند. کنفرانسها و نقد کتابهای که من شرکت کردهام همیشه خیلی دانشگاهی و بیزرق و برق بوده. ولی آنروز هرکس از در وارد شد خیلی شبیه تجربهی آکادمیک من نبود. اصلا سبک زندگی ایرانیهای این شهر فرق میکند حتی با ایرانیهای شهرهای بزرگ کانادا. همانطور که خود جامعهی کانادا و امریکا. شاید مفصل بنویسم یکروزی. بماند.
بعد از تعارفات خواهر برادری میلانیها، فرزانه متنی را دربارهی کتابش خواند که بسیار حرفهای و درخشان و لذتبخش بود دربارهی نقش هنجار شکن زنان در ادبیات فارسی (+). جلسه به زبان فارسی بود ولی گمانم فرزانه میلانی جزو معدود کسانیست که دربارهی زنان ادبیات فارسی به انگیسی کار کرده و نگاه تیزبینی دارد. من البته این کتاب جدیدش را نخواندهام. فعلا هم در برنامهام نیست که بخوانم. فقط میخواستم آنروز آنجا باشم. چند دقیقهای از شروع صحبتش نگذشته بود که شهرنوش پارسیپور هم به همراه چند چهرهی آشنای دیگر آمدند. یادم نیامد اسمهایشان یا اینکه کجا دیدهامشان.
بعد از سخنرانی، سه چهار نفر سوال پرسیدند. یکی از سوالها دربارهی شعر «من خواب دیدهام» بود. خیلی نرم پیچاند سوال را و جواب دیگری داد. حرفها که تمام شد، قرار بود کتابها را امضا کند. ساعت نه بود که آمدم بیرون. به قول مینو معلم، پشتوانهی مالی خاص، همکاری معین و مخاطب اغماضگر میطلبد. دپارتمان ایرانشناسی با توجه به سبقهاش و روندی که اینسالها در پیش گرفته کاری را با فرهنگ ایران میکند که موید نگاه سفید غربی کلونیال است نه منتقدش. حیف.
چند روز پیش به چندتا از دوستان نزدیکتر تلگرام کردم که یکی از سینماهای غیر هالیوودی وسط شهر، فروشنده را اکران کرده، کدامتان پایهاید؟ چهار نفر لبیک گفتند و سانس آخر ساعت ۹ را گرفتیم. بچههایمان را سپردیم به باباهای قهرمانشان که شام بدهند و مسواک بزنند و کتاب بخوانند و بوس و لالا و خودمان مجردوار رفتیم سینما. گمانم دومین بار بود که بعد از به دنیا آمدن آیه، سینما میرفتم. البته به غیر از ده روز پیش که مهد آیه تعطیل بود و بارانی بود و به ذهنم رسید که ببرمش سینما برای بار اول. برایش توضیح دادم که سینما چطور است و میخواهیم چی ببینیم. ذوق کرد و خوشحال شد. Moana روی پرده بود. قبل از اینکه شروع شود توی تاریکی سالن بهش گفتم اگر فکر کردی دوست نداری ببینی یا صداش ناراحتت کرد یا هرچیز دیگری، بگو برویم. بعد از نیم ساعت که من محو داستان و صحنههای بینظیر فیلم شده بودم گفت میخواهم بیایم بغلت. بغلش کردم. یک ربع بعد گفت برویم. خسته بود انگار. به زور خودم را کندم از روی صندلی و رفتیم بیرون. فرداش گفت میشه امروزم بریم سینما؟ گفتم چند ماه بعد شاید دوباره امتحان کردیم. گفت آخه همهی دوستام رفتن Moana رو دیدن من ولی تا آخرش رو ندیدم. گفتم چند ماه بعد یک فیلم دیگه رو امتحان میکنیم.
با همهی اینها حال غالب این چند وقت ملال بوده از مسمومیت اخبار و هوای مدام ابری و باران تمام نشدنی - اینقدر که دریاچهی تاهو سرریز کرده و تمام رودخانهها سیلاب شدهاند.
۹۵/۱۱/۲۱