مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

این‌جا درونیات من است؛ مکشوف، رنگ‌هایش را می‌نگارم. این‌جا گاهی بلند فکر می‌کنم، گاهی زمزمه می‌کنم، شاید گاهی هم داد بزنم درباره‌ی بعضی لحظاتم و دل‌مشغولی‌های این سال‌هایم.

بایگانی

اسم آن اسب آرام آپاچى بود

يكشنبه, ۱۷ آبان ۱۳۹۴، ۰۹:۳۳ ب.ظ

دل آدم گاهى مى‌شود اسب ترکمن چموش رام‌نشده. آن سال‌هاى نوجوانى که تابستان‌ها سوارکارى مى‌رفتیم، خوب مى‌دانستیم نباید به اسب‌هاى رام نشده نزدیک شویم. چنان عکس‌العمل‌ شدیدى داشتند که آسیب جدى مى‌زدند به آدم ناشى‌اى که دور و برشان بود. دل آدم گاهى همان‌قدر نا آرام و وحشى مى‌شود. مخصوصا که خواب یک مسجد کرم رنگ به زیبایى تاج‌محل دیده باشد و در خواب به دلش آمده باشد در حرم است. مخصوصا که هم‌راهى در مسیر داشته باشد. رفیق سال‌های دور که دلش بد تنگش شده باشد.

حالا مى‌تواند انتخاب کند مثل روزهاى نوجوانى همان بیرون زمین بایستد تا اسب رام شود بعد برود سوارى، یا مى‌تواند دلش را بزند به دریا و اداى حرفه‌اى‌ها را در بیاورد ببیند چند مرده حلاج است. حالت سوم این است که بنشیند سر طرح تحقیقش. 

۹۴/۰۸/۱۷

نظرات  (۱)

۲۲ آبان ۹۴ ، ۱۱:۵۴ مائده ایمانی
امید است که سر طرح تحقیقیت باشی!
پاسخ:
هستم هستم :))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">