مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

این‌جا درونیات من است؛ مکشوف، رنگ‌هایش را می‌نگارم. این‌جا گاهی بلند فکر می‌کنم، گاهی زمزمه می‌کنم، شاید گاهی هم داد بزنم درباره‌ی بعضی لحظاتم و دل‌مشغولی‌های این سال‌هایم.

بایگانی

I am human: nothing human is alien to me*

پنجشنبه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۴، ۰۷:۲۸ ب.ظ

عکس پسربچه‌ی سوری لب ساحل ترکیه، دل‌خراش بود. چه‌چیز دیگری می‌توانست باشد؟ مدام هم در شبکه‌های اجتماعی بازنشر شد و تصویرسازی‌های معرکه‌ای هم از رویش اتفاق افتاد. که چی؟ کسی نمی‌دانست جنگ بد است؟ کسی دلش قبلا نمی‌سوخت برای بچه‌ها؟ 

مسئله‌ی اخلاق در دنیای جهانی شده (چه در جنگ چه در صلح) موضوع سختی‌ست. دارد یک سال می‌شود که من با یکی از سازمان‌های غیر دولتی وابسته به سازمان ملل هم‌کاری می‌کنم. هرچه بیشتر در این حوزه‌ها کار کنی، بیش‌تر به تناقضات ابلهانه در قانون‌ها پی می‌بری. اگر نهایت خوش‌بینی را به کار ببریم و تصور کنیم که آدم‌ها و سازمان‌هایی که مدافع حقوق بشر‌اند واقعا در پی حصول به خیر بشری‌اند (حداقل خیر دنیایی) با این تناقض‌ها چه‌ کنیم؟ مثلا یونسکو مدت‌ها بر سر پروتکل‌هایی که در آن‌ها صحبت از آزادی ایده و تفکر و بروز آن در حیطه‌ی حقوق بشر بود، گیج می‌خورد. چرا؟ چون این قوانین و ادعاها خط استاندارد مشخصی ندارد. اخلاق در حیطه‌ی‌ دهکده‌ی جهانی هنوز تعریف شسته رفته‌ای ندارد و به گمان جهان‌وطن‌ها (cosmopolitanism)، هیچ‌وقت نخواهد داشت. تنها راه زندگی مسالمت آمیز از نظر آن‌ها، بالا بردن تحمل و عادت کردن است. مثال‌هایی که معمولا می‌زنند به تکثرگرایی فرهنگی و دینی مربوط است به هم‌گرایی و آمیختگی فرهنگی (contamination) ولی آن بخش سیاه چه؟ جنگ و تصویر بچه‌های پناه‌جو را کجای دلمان بگذاریم در این وانفسا؟ از آن بدتر، تناقض خودشان با خودشان است. مجبورند آزادی عقیده را به رسمیت بشناسند بعد با نئوفاندامنتالیزم دینی چه کنند؟ 

و البته این به این معنی نیست که من وجود این‌جور سازمان‌ها و کارکردشان را کلا بی‌اثر (مثبت) بدانم؛ فقط می‌خواستم ریشه‌ی عصبانیت خودم را پیدا کنم که این را نوشتم. 

* از کتاب The self tormentor ترنس

۹۴/۰۶/۱۲

نظرات  (۲)

۲۸ شهریور ۹۴ ، ۰۲:۰۰ -- رجعت صدر --
سلام
ممنون چقدر لطف کردید این قدر سریع جواب دادید...
من هم برای پیدا کردنشان از همان سال 87 وبلاگتان را مرور کردم و مثل شما بی تاب شدم
یادم نبود چه سالی بود
اما در مورد پست، باز نشر عکس، کمی به خاطر جو زدگی مردم است مثل یک موج می آید بعد هم همه چیز فراموش می شود...دلیل اصلی عصبانیت من و شما شاید همین باشد
و این که اگر این اتفاقات قرار است کسی را از خواب بیدار کند پس چرا هیچ کس آن نوزاد دختری را که زیر پل در مرزهای مجارستان به دنیا آمد ندید؟

ولی خب بد هم نیست
چون وقتی همهمه و غوغا به پا می شود آن هایی که خودشان را به خواب زده اند دیگر نمی توانند چشم هایشان را بسته نگه دارند و بگویند ما نفهمیدیم! یا نمی دانستیم
الان پنج سال است که مردم سوریه آواره اند...همین بچه ها در آوارگی به دنیا آمده اند و در آوارگی دارند می میرند...به این آواره ها اضافه کنید آوارگان فلسطینی که در سوریه پناه گرفته بودند...
یک طورایی حالا دیگر حجت بر همه مردم دنیا تمام شد چه در این غائله مقصر باشند و چه نباشند
نمی دونید مائده چرا بلاگشو بسته؟
پاسخ:
سلام. نمى دونم.
مائده به اطلاعات!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">