مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

این‌جا درونیات من است؛ مکشوف، رنگ‌هایش را می‌نگارم. این‌جا گاهی بلند فکر می‌کنم، گاهی زمزمه می‌کنم، شاید گاهی هم داد بزنم درباره‌ی بعضی لحظاتم و دل‌مشغولی‌های این سال‌هایم.

بایگانی

بهار برفی

جمعه, ۷ فروردين ۱۳۹۴، ۱۱:۴۰ ب.ظ

صبح که بیدار شدم برف گلوله‌ای درشتی درحال باریدن بود. آسمان هم انگار عصر دم غروب. سرم درد می‌کرد - درد نه، قبض روح و روان. پرده‌ها را هیچ باز نکردم. دلیلی نمی‌دیدم یک صبح برفی دیگر را ببینم آن هم روز هفتم فروردین. امروز یاد این افتادم که من هر سال بهار که می‌شود رسما گریه می‌کنم از خوش‌حالی. یعنی هی به این درخت‌ها و شکوفه‌ها و برگ‌های تازه نگاه می‌کنم و اشکم می‌چکد که واقعا یک زمستان دیگر را جان سالم به در برده‌ایم. جان سالم؟ از آن حرف‌هاست. یکی از مشکلات آن دوره‌ای‌ که من با استادم داشتم و کش آمدن آن سال‌ها این بود که جان سالم از زمستان به در نمی‌بردم. عملا بعد از انتخابات 88، وقتی زمستان شد من مریض شده بودم. یک‌بار با یکی از دوستانم چت می‌کردم چند روز پشت سر هم، ازم پرسید دارو می‌خوری؟ تعجب کردم. گفتم داروی چی؟ گفت نوسان احساسات و حالات روحی‌ات کاملا بیمارگونه‌ست. راست می‌گفت. یک دوره هم رفتم پیش مشاور. ولی مشاورش چیزی سرش نمی‌شد. فقط می‌نشست زل می‌زد به من که حرف بزنم. من هم اشک می‌ریختم و حرف‌های صدتا یک غاز می‌زدم. رسما افسردگی داشتم و خودم می‌دانستم که مریض شده‌ام. ولی انگار کسی نمی‌توانست کمک کند. باید دوره‌اش می‌گذشت. گذشت. پس خیلی هم بی‌راه از سرما و زمستان این سرزمین شاکی نیستم. یک‌جاهایی وقتی با چیزهای دیگر مخلوط شده، به فنا داده من را. 

امروز هم از آن روزها بود. صبح آیه را سوار ماشین کردم و رفتیم مهد کودکش. می‌خواستم قراردادمان را کنسل کنم. آیه چون فقط هفته‌ای دو روز مهد رفته این یک‌سال،‌ من خیلی نتوانستم برنامه‌ها و مربی‌های مهد را محک بزنم. ولی این دو سه ماه اخیر مدام مربی‌ها عوض شدند تا جایی که من عصبانی شدم. مسئله‌ی غذا هم بود. ما از اول به مدیر مهد گفته بودیم آیه غذای گیاهی بخورد. خودش گفته بود غذایشان حلال است. وحید هم ته و توی جاهایی را که ازشان گوشت می‌خرید درآورده بود، حلال بودند. گفتم چه به‌تر. چند وقت بود من شک کرده بودم باز. به واسطه، از آش‌پزشان که خانم بسیار نازنینی بود شنیدم که تعریف حلال مدیر مهد فرق می‌کند با تعریف ما. این البته علت کنسل کردن قرار داد نبود. بیش‌تر بی‌نظمی این چند ماه اذیت کننده بود برایم این هم شد مزید بر آن علت. خلاصه امروز رفتم و بهش گفتم که آیه دیگر نمی‌آید. سفر ماه آینده‌مان را بهانه کردم و این‌که برنامه‌ی چند ماه دیگرمان نامعلوم است. یعنی رفتنه توی ماشین داشتم با خودم بحث و جدل می‌کردم که بهش بگویم علت‌های اصلی را. ولی آدم‌ انتقادپذیری نیست و جبهه‌گیری سختی می‌کند و من امروز اصلا حال استدلال و قانون و فلان نداشتم. فقط می‌خواستم از فکر و دل‌شوره‌ی این چند وقت خلاص شوم. ولی به هر حال آیه خیلی بهش خوش می‌گذشت در این مهد. چیزهای زیادی یاد گرفت ازشان و من رفتار و اخلاق بدی ندیده‌ام ازش که جامانده از مهد کودک باشد. صحبتم که با مدیر تمام شد، رخت و لباس‌ و پوشک‌های اضافه‌ی آیه را از ویلما،‌ آخرین مربی‌ کلاسشان که خانم میان‌سال خوش‌آخلاقی بود و آیه خیلی دوستش داشت، گرفتم. یک جفت کفش و یک جفت چکمه‌ی بارانی و یک پتوی زرد قورباغه‌ای را از سبدی که اسم آیه رویش بود برداشتم و آیه با همه خداحافظی و بوس و بغل کرد و آمدیم بیرون. 

رفتیم مال، وقت گذرانی تا وقت ناهار. آیه گفت میگو بخوریم. یک بشقاب غذای چینی میگو و نودل گرفتیم و از آن‌یکی دکه سیب‌زمینی سرخ‌کرده. بعدش هم رفتیم طبقه‌ی پایین بستنی خوردیم. ولی من همش گریه‌ام بود. وقتی رسیدیم خانه، هنوز برف می‌آمد. آیه دوست داشت زیر برف بازی کند. من سردم بود و چشم دیدن برف را نداشتم. 

۹۴/۰۱/۰۷

نظرات  (۴)

اول کامنت گذاشتم بعد پست را خواندم.
دوستم حتما به فکر خودت باش، من هم یک دوره اینطوری گذراندم (البته مال من تقریبا بعد از دختر دومم بود و دو سه سالی طول کشید) ولی باید به خودت کمک کنی. 
من انگار متوجه نبودم که چه حالم خراب است. حالا که تو فهمیدی حتما راه حلی هم می توانی برایش پیدا کنی.
انشالله که بهتر باشی.
یادتون بودم در حرم....سلام مکشوف را رساندم به اقای مهربان. 
ان مع العسر یسری......
شما موسیقی‌درمانی نمی‌کنید این‌جور وقت‌ها؟
پاسخ:
گاهى جواب مى ده ولى بیشتر وقت ها نه. 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">