مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

این‌جا درونیات من است؛ مکشوف، رنگ‌هایش را می‌نگارم. این‌جا گاهی بلند فکر می‌کنم، گاهی زمزمه می‌کنم، شاید گاهی هم داد بزنم درباره‌ی بعضی لحظاتم و دل‌مشغولی‌های این سال‌هایم.

بایگانی

خواب زیبایش یک پرنده بود*

پنجشنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۳، ۱۰:۱۵ ق.ظ

سختم است امسال. هر دوسالى که آیه بوده را عید ایران بودم. امسال اولین بارى‌ست که سفره‌ی هفت سین مى‌چینم با آیه. این هفته مدام از عید و نوروز و بهار برایش گفته‌ام. همه‌ى کلیپ‌هاى وایبرى بهارى را که دوست و آشنا فرستاده‌اند با آیه دیده‌ایم. ولى حسش نمى آید. مى‌دانى؟ با هواى منفى بیست و برف تا نوک دماغ و این‌همه کار ریز و درشت، به زور دارم بهار مى‌آورم خانه‌‌‌ی‌مان. دیروز دوتایى رفتیم یک فروشگاه حیوان خانگى فروشى، دوتا ماهى قرمز خریدیم و یک تنگ بزرگ. بعدش هم سیب و سیر و سبزى و فلان. امشب وقتى خوابید باید وسایل سفره را حاضر کنم که فردا تا تخم مرغ ها را رنگ مى کند، من سفره را بچینم. سبزه‌ی‌مان تنک شده. شیرینى‌هاى دیروز هم عطر و طعم خوبى دارد ولى قیافه‌اى ندارد. مدام یاد سه سال پیش مى‌افتم که چند سینى بزرگ شیرینى مختلف درست کردم وقتى آیه قدر نخودچى بود توی دلم. کوچک‌ترین لباسش را که وقتى به دنیا آمد تنش کردیم، آن سال گذاشتیم کنار سفره و عکس انداختیم باهاش. 

این‌ها که دارم مى‌نویسم نباید غم انگیز باشد؛ نیست. ولى من امروز از دنده‌ى اشک بیدار شده‌ام. هر طور فکرش را کردیم امسال نمى‌شد ایران باشیم. دل‌تنگى‌ها به کنار، آن بغض خفه کننده‌اى که راه نفس آدم را مى‌بندد چه کار کنم؟ یکى سلام ما را ببرد مشهد برساند به امام رضا. 

نکند امسالمان بى زیارت باشد.


* لالایى‌هاى شبکه پویا را من وقتى آیه در دلم بود مى‌دیدم گاهى. به نظرم کار فوق العاده‌ایست. آیه هم ارتباط خوبى گرفته باهاش. چندتاش را همان موقع حفظ شده بودم. وقتى آیه به دنیا آمد برایش مى‌خواندم؛ گاهى هنوز هم. یکیش همین لالایى آذرى‌ست که این چند روز باز افتاده سر زبانم. گاهى همه چیز به همه چیز مرتبط مى شود حول موضوع واحد. 

۹۳/۱۲/۲۸

نظرات  (۳)

یک امشبی که فردا ان شاالله عازمیم و قبلش آخرین زیارت را میروم، یاد مکشوف بیفتم و بیایم اینجا بخوانم و بخوانم و برسم به جمله های آخر.
ان شاالله فردا نایب الزیاره تان هستم.دعامیکنم خیلی زود خودتان از نزدیک سلام بدید.
آخ که اگر فقط برای هفته ای یک زیارت کوتاه به ما اجازه طی الارض داده بودند....
پاسخ:
آدم امیدراو مى شه به نوشتن
گریه دار نیست ولی تهش دل گرفته ایست،
ما میتونیم قول بدیم اگر شما دعا کنید و انشالله مشکلی در برنامه مون پیش نیاد سلام شما رو به امام مهربانی ها برسونیم.

حالا چرا اسمش آذریه؟

 

پاسخ:
تصور من اینه که شعر‌های اینا از لالایی‌های اقوام گرفته شده. تم انیمیشن‌ها هم همین‌طوره

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">