مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

این‌جا درونیات من است؛ مکشوف، رنگ‌هایش را می‌نگارم. این‌جا گاهی بلند فکر می‌کنم، گاهی زمزمه می‌کنم، شاید گاهی هم داد بزنم درباره‌ی بعضی لحظاتم و دل‌مشغولی‌های این سال‌هایم.

بایگانی

مثلث یا دایره؟

شنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۳، ۱۲:۱۷ ب.ظ

در موقعیت عجیبی خودم را گیر انداخته‌ام. انتخاب بین مثلث و دایره. یکی نرم و آسان و معقول، دیگری با لبه‌های تیز و سطوح شیب‌دار. سخت است برایم ترجیح یکی بر دیگری. هر کدام را انتخاب بکنم یک‌جایی وسط سال‌های درس خواندن به خودم بد و بیراه خواهم گفت که چرا آن‌یکی را انتخاب نکرده‌ام. اگر ارتباطات بخوانم حتما یک روزی می‌رسد که می‌بینم دارم خفه می‌شوم از غیر شبیه بودن درونیاتم با درسی که می‌خوانم (مثل همه‌ی این ده دوازده سال). اگر مطالعات اسلامی بخوانم به سال 5 و 6 که برسم، نگرانی از آینده‌ی مبهم این مدل رشته‌ها و بی‌کاری اذیتم خواهد کرد. همه‌ی این‌ها البته در حد فرض معقولات است. آدم هیچ‌وقت نمی‌داند خدا برایش چه راه‌هایی را باز می‌کند و چه چاله‌هایی را پر می‌کند.

ارتباطات این‌طور که به نظر می‌رسد، دانشکده‌ی فعال و متخصصانه‌ای دارد با فضاهایی دل‌پذیر و درس‌هایی که زمینه‌اش را دارم و موقعیت درس دادن و اپلای کردن برای بورس‌های مختلف و هم‌کاری در پروژه‌های تخقیقاتی اساتید مربوطه. استادی که ممکن است باهاش کار کنم آدم قوی‌ و تاثیر‌گذاری‌ست به لحاظ علمی و موقعیت کاری. یعنی این‌طور که به نظر می‌رسد آینده‌ی روشنی دارد.

از طرفی مطالعات اسلامی رسما قلب من را دارد آب می‌کند (گرته برداری کردم از معادل انگیسی این اصطلاح ولی خوب حس را منتقل می‌کند). آن‌روز رفتم مک‌گیل و با استاد مربوطه حرف زدم در حالی‌که چشمم مدام به کتاب‌خانه‌ی اتاق کارش بود - که از زمین تا سقف سه تا دیوار اطاق را پر کرده بود و هر آنچه این سال‌ها از ادبیات و جامعه‌شناسی و شعر و رمان و داستان و دین به فارسی و انگیسی و فرانسه منتشر شده بود درش پیدا می‌شد. حرف‌ سختی رفت و آمد و چیدمان پروسه‌ی دکتری و غیره که تمام شد من شروع کردم بیشتر درباره‌ی طرحم حرف زدم، آن حس هیجان و برقی که در چشم‌های استاده بود را سال‌های بود در نگاه هیچ‌کس ندیده بودم. پر شدم از انرژی مثبت. بعدش من را برد کتابخانه‌ی عظیم و عزیز مختص مطالعات اسلامی و من را به اساتید و کادر اداری معرفی کرد، جوی دوستانه و مهربان. و غیر غریبه.

بعد از ظهر رفتم سر کلاس سطح دکتری نشستم. موضوعش تاریخ اسلامی پیش از دوره‌ی مدرن بود. استادش یکی از شیعه‌شناسان معروف. 6 دانش‌جو بودند؛ به غیر از یک دختر ایرانی بقیه پسرهای سفیدپوست بودند که به نظر می‌آمد پیشینه‌ی خاورمیانه‌ای ندارند. نمی‌دانم از کدام کتاب ولی داشتند متن اصلی عربی را می‌خواندند و ترجمه می‌کردند و تحلیل موضوعی و محتوایی. از دل‌پذیرترین اتفاق‌های سال‌های تحصیل من بود این کلاس از جهات مختلف. یکی‌ش اینکه وقتی جواب سوال‌های استاد را دانشجو‌ها نمی‌دانستند، من می‌دانستم و این برای من و برای آن‌ها جالب بود. وقتی برگشتم حس کردم همه‌ی آن‌سال‌هایی که در آن دانشکده‌ی کذایی انرژی‌م هدر شد را می‌توانستم در هم‌چین فضایی به دل‌خوش سپری کنم. 

دیروز زنگ زدم به مسئول مالی دانشکده‌ی ارتباطات. نبود. برایش پیغام گذاشتم که این پیشنهاد مالی شما رسما اجحاف است در مقایسه با آن دانشگاه. امروز استاد احتمالی یک ایمیل بالابلند برایم نوشته و از تجربه‌ی خودش گفته (او فوق‌ لیسانسش را در همان دانشکده‌ی مطالعات اسلامی مک‌گیل خوانده) که چه انتخاب درست و معقولی بوده برایش این تغییر رشته. و به صورت مبسوط درباره‌ی طرحم حرف زده و دیدگاه‌های نظریش را بررسی کرده. باید هرچه زودتر بروم ببینمش. 

به هر حال اگر هم ارتباطات بخوانم باید اتصالم را با مطالعات اسلامی حفظ کنم. گمانم باید توافق کنیم با دانشکده‌ی ارتباطات که استاد دوم پایان‌نامه، همین استاد مک‌گیل باشد که زمینه را خوب می‌فهمد و می‌شناسد و روش تحقیق را هم خوب می‌داند. 

پ.ن. میلیان سال پیش وقتی بین دو راهی می‌ماندم یک روز یکشنبه صبحی می‌رفتم مجلس پیرمرد؛ هنوز حرفایش تمام نشده، من راهم را انتخاب کرده بودم. حالا دیگر نه پیرمرد هست، نه من آن آدم قبلم. فقط می‌دانم وقتی نشسته بودم سر کلاسه، هربار که اسم امام صادق می‌آمد به خودم طعنه می‌زدم که «ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجا؟»

۹۳/۱۲/۲۳

نظرات  (۷)

حتی دلم خواست پاشم بیام مک گیل فقط برا همون کلاسه و اون برق نگاه استاد...
پاسخ:
خوب بود ها ولى هرچى بیشتر بهش فکر کردم و با بقیه حرف زدم جذابیتش برام کمتر شد

چه فضای خوبی بود دانشکده ی مطالعات اسلامی...حس خوبی بود

تکلیف بنده و شما کسب «نــــــــــــــــــــــــور» است و الله نورالسموات و الارض. 
و لم من یجعل الله له نورا امام من ولد فاطمه و فما له من نور (و در ادامه گفته اند) فی الیوم القیامه. ....

نورانی ترین سخت یافتنی حضرت صاحب علیه السلام است و نورانی ترین دست یافتنی حسین بن علی علیه السلام است. چیزی بخوانیم و بخوانید که حجاب بر این نورهای درونی افزوده نشود. مخصوصا که شما با اقامه عزا در غربت غیبت و غربت از مملکت نورانی تر از قبل شدید.

خیر دنیا می خواهید مطالعات اسلامی بخوانید

خیر دنیا و آخرت می خواهید هرچیزی جز این رشته بخوانید و آن حسینی که ما می شناسیم باقی بمانید.

مسیر سالهاست کاملا شفاف و روشن است.

 

والله المستعان

پاسخ:
مشکل مسیر و روشن بودنش نیست؛ مشکل تکلیف ماست
اگر این یه داستان بود با تمام ویژگی هایی که از شخصیت داستان سراغ دارم , حتا با شرایط زندگیش حدس می زدم که م ث ل ث را انتخاب میکند :) 
پاسخ:
حیف که داستان نیست؛ خیلی واقعیه :)
من هم بعضی‌اوقات بینِ دوراهی می‌مونم. این‌که به خودم بقبولونم که انتخابِ هرکس مختص به خودشه و به من ربطی نداره مثلاً، و این‌که پس وظیفه‌ی دوستانه‌ی من چی می‌شه؟ و البتّه فکر می‌کنم نتیجه‌ی منطقی‌ای که بهش باید برسم اینه که تلاشِ مبتنی بر استدلالم رو بکنم در جهتی که فکر می‌کنم به‌‌صلاح‌تره در قالبِ پیش‌نهاد و نهایتاً انتخابِ مسیر قطعاً با خودِ اون فرده و هیچ‌کس حق نداره و نباید آزادیِ اون رو خدشه‌ بهش وارد کنه. من نظرم اینه که شما باتوجّه به زمینه‌ی اسلامی‌تون، رشته‌ی غیرِاسلامی بخونید به‌تره. چون می‌تونید همون‌طوری که خودتون در متن فرمودید، پل بزنید مدام و هردو رو داشته باشید. ولی اگر مطالعاتِ اسلامی بخونید، علاوه بر این‌که به عنوانِ یک ایرانی یک گزینه‌ی تکراری خواهید بود (لااقل در کشورِ خودتون)، موقعیّت‌ها و امتیازاتِ احاطه بر اون رشته‌ی غیرِاسلامی رو تاحدودِ زیادی از دست می‌دید. شما فرض کنید الآن به‌واسطه‌ی مذهب و دین‌تون، یک فوقِ‌لیسانسِ مطالعاتِ اسلامی دارید. با این دید انتخاب کنید. امیدوارم موفّق باشید.
پاسخ:
حرف معقول :)
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
***** *** **** شما چه چالش های دلنشین و لذت بخشی تو زندگیتون دارین! انشاءالله اونی رو انتخاب کنید که به صلاحتونه. ولی من به شخصه چقدر از فضای حاکم بر مک گیل خوشم اومد! 
پاسخ:
لطف خداست به کسی که سال‌های زحمت کشیده برای رسیدن به این چالش‌های دل‌نشین. 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">