مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

این‌جا درونیات من است؛ مکشوف، رنگ‌هایش را می‌نگارم. این‌جا گاهی بلند فکر می‌کنم، گاهی زمزمه می‌کنم، شاید گاهی هم داد بزنم درباره‌ی بعضی لحظاتم و دل‌مشغولی‌های این سال‌هایم.

بایگانی

از آن روزها که نباید تمام شود

سه شنبه, ۱۴ بهمن ۱۳۹۳، ۱۰:۴۶ ب.ظ

گرچه دو هفته ایست هوا از منفى بیست بهتر نشده و مدام ابرى و برفى است ولى گاهى اینقدر اتفاق هاى خوب کوچک از در و دیوار براى آدم مى بارد که اصلا یادش مى رود چقدر از سرما متنفر است. اتفاق هاى خوبى که تجربه هاى خوبى بودند براى من ولى لزوما نتایجشان با خواست من یکى نیست.

با دو استاد از دو دانشگاه مختلف از دو رشته ى مختلف حرف زدم. اولى خودش مى خواست با من صحبت کند، دومى را من خواستم که طرحم را برایش توضیح دهم. صحبت هاى اولى من را هیجان زده کرد. هم به این علت که آدم خوش خلقى بود - استادها را دیده اید اغلب خسته و بى انرژى اند؛ این یکى اینطور نبود- هم به این علت که رفته بود ریز ریز هر چه مقاله نوشته بودم و هر دو تا پایان نامه ام را و خلاصه هر چه از من گیر آورده بود خوانده بود (حالا شاید حتى یک طورى این جا را هم بخواند چون آخر حرفهایش به فارسى از من پرسید تو وبلاگ مى نویسى؟ خودش ایتالیایى است). ما اینقدر حرف علمى داشتیم با هم بزنیم که من مانده بودم چطور جمع کنیم بحث را. یک علت سومى هم داشت: من خیال کرده بودم این دو سال دور شدن از محیط علمى باعث عدم انسجام فکریم شده ولى امروز فهمیدم این طور نیست به لطف خدا. مقاله ها و منابعى را ازشان حرف مى زد که من شاید ٥ ٦ سال پیش خوانده بودم ولى خیلى خوب یادم بود و مى توانستم بحث را پیش ببرم. حرف هایمان به سه زبان داشت اتفاق مى افتاد: هشتاد و پنج درصدش انگیسى، ده درصد فارسى و باقى عربى. همین هم تجربه ى جالبى بود. براى بار اول در این ده سال وقتى درباره ى طرح پروژه ام حرف زدم احساس کردم طرف واقعا مى فهمد که چه مى گویم نه به خاطر زبان، بلکه چون زمینه و تاریخ را تا حد خوبى مى شناسد. به هر حال حتى اگر قرار هم نباشد من با این آدم کار کنم همین تجربه، به من فهماند که بی جهت نباید خودم را به در و دیوار دپارتمان هاى نچسب بکوبم که کسى حرفم را بفهمد؛ باید جاى درست خودم را پیدا کنم. 

عصر با استاد دیگرى قرار داشتم؛ او هم آدم جالبى است در رشته اش. زمینه را هم کمابیش دارد ولى در عین خوش اخلاقى، خسته بود. دیگر مقاله ها و کتاب هایش را نوشته و نشسته بود پشت میزش؛ البته هنوز تولید محتوا مى کند ولى انرژیش رو به انتها بود- شاید هم امروز خسته بود. نمى دانم. ایده هایم را برایش گفتم و او از کارهایى که تا به حال انجام داده ام پرسید و از اینکه اینقدر دقیق مى دانم مى خواهم چه کار بکنم خوشش آمده بود. مى خواستم برایش توضیح بدهم که آدمها اینقدر ها هم  در زندگى فرصت ندارند که خودشان مدام معطل موج ها و ایده هاى بقیه کنند. دیگر حال نداشت. خداحافظى کردم و رفتم چاى با مافین میوه اى خوردم.

سومین اتفاق خوب این بود که رفتم آیه را از مهدکودک بردارم (معمولا وحید این کار را مى کند)، مدیر مهد را دیدم. دالیا خانوم مصرى محجبه ایست که خودش ٥ بچه دارد و تخصصش ادبیات عرب است. البته هزار تا مدرک تربیت کودک و این ها هم دارد. نشستیم با هم به حرف زدن درباره ى مدارس عمومى و خصوصى و روش هاى تربیتى. یک ساعت حرف زدیم و من بیشتر از همیشه خدا را شکر کردم که این آدم را سر راه ما گذاشته از بس اطلاعات و تجربه هاى مفید و خوبى دارد. 

۹۳/۱۱/۱۴

نظرات  (۳)

۱۹ بهمن ۹۳ ، ۱۳:۱۸ نرگس سجادیه
الحمدلله. حس خوبتون کاملا منتقل شد! ان مع العسر یسرا
این کامنته رو :))
پاسخ:
خدا همه مون رو به راه راست هدایت کنه ولى من تعجبم از اینه که چطور قدرت تحلیل آدمها اینقدر پایینه
۱۵ بهمن ۹۳ ، ۱۰:۵۹ دوستدار اسلام

سلام قولا من رب رحیم

 

به دنبال درخواست بسیار مهم دکتر رحیم پور ازغدی برای برگزاری کرسیه های آزاد اندیشی اقتصاد در نماز جمعه ی تهران، و عدم همکاری مسئولین ذیربط بدلیل فشارهای وارده از سوی اقتصاد دانان غیر اسلامی در داخل کشور، از شما وبلاگ نویس عزیز تقاضا داریم که به میزان توان خود مطلبی در خصوص لزوم طرح بحث های "اقتصاد قرآنی" در مهم ترین و پرتعداد ترین تریبون دینی کشور، در وبلاگ خود منتشر کرده تا از اندک اندک این مطالب در کنار هم موجی پدید آمده و به گوش تئوریسین های اقتصادلیبرال در کشور برسد تا بلکه قدمی در راستای زدودن مظلومیت و مهجوریت از قرآن برداشته باشیم.

 

برای کسب اطلاعات بیشتر درباره ی نظریه های تولید شده ی اقتصاد اسلامی، می توانید به وب سایت http://www.kadamaei.ir/ و همچنین وب سایت http://reba.ir/ مراجعه نمایید.

 

« ما تا به امروز می بایست مدل بومی اقتصاد را به دنیا عرضه می کردیم. ما باید هم کارآمدی در جهت رشد رونق اقتصاد، هم کارآمدی در جهت تأمین عدالت را به دنیا نشان میدادیم.»

بیانات رهبری - 85 (دیدار با دست اندرکاران اصل 44)

و تا به امروز هنوز...

پاسخ:
دیگه آدم چى بگه که این طور آدما بفهمن چه بلایى سرشون اومده؟

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">