مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

این‌جا درونیات من است؛ مکشوف، رنگ‌هایش را می‌نگارم. این‌جا گاهی بلند فکر می‌کنم، گاهی زمزمه می‌کنم، شاید گاهی هم داد بزنم درباره‌ی بعضی لحظاتم و دل‌مشغولی‌های این سال‌هایم.

بایگانی

فکر کردن به همه‌چیز

شنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۳، ۱۱:۱۲ ب.ظ

خدا روی زمین برای آدم‌ها نشانه‌هایی گذاشته. نشانه‌هایی از جنس اتفاق‌ها، طبیعت، آدم‌ها و چیزهای دیگر. مثلا این‌که چند روز پیش آیه زمین خورد و صورتش کوبیده شد به لبه‌ی سنگی تیز پنجره‌ی قدی و من در آن چند صدم ثانیه که بغلش کردم فکر می‌کردم چشم‌هایش یا کل فکش به فنا رفته. ولی بالای بینیش ضربه خورده بود. روی بینیش زخم و کبود شده بود و دور چشم‌هایش. بردیمش بیمارستان بچه‌ها. تا شب نشستیم تا نوبتمان شد. دکتره سوال‌های عادی‌ش را پرسید: از دماغش خون آمد؟ نه. از هوش رفت؟ نه. تعادل حرکتی دارد؟ بله. دماغش را با یک وسیله‌ای نگاه کرد. گفت نشکسته. ولی حتی اگر شکسته باشد هم کاریش نمی‌شود کرد. این‌‌قدر استرس ناگهانی سنگینی بر من وارد شده بود که بدنم عکس‌العمل پیش‌بینی نشده‌ای نشان داد. برگشتیم خانه. آیه انگار نه انگار. بهش تایلنول دادم چون دکتره گفته بود حتما سردرد دارد. حالا که تقریبا یک هفته گذشته زخم‌هایش به‌تر است. ولی من حس می‌کنم استخوان یک سمت بینی‌اش کمی برجسته‌تر شده. شاید هم هنوز ورم دارد. شاید هم اصلا خیال می‌کنم. برایم مهم نیست. برایم این مهم است که می‌شد اتفاق خیلی بدتری برایش بیفتد اگر فائزه برای همه صدقه کنار نگذاشته بود. 

فائزه هم برای من یکی از همان نشانه‌هاست. یادم بود بارهای پیش هم که رفته بودیم آتلانتا و فائزه را دیده بودم چقدر خوش شده بود حالم ولی میزانش را یادم نبود. قبل از تعطیلات کریسمس چندبار بهش وایبر زدم که بیایید پیش ما. اولین عکس‌العملش این بود که ما لباس نداریم برای سرمای کانادا. من کلی خندیده بودم بهش ولی بالاخره راهی شده بودند. یک پسر سه ساله دارد. یعنی تولد سه سالگیش را با هم جشن گرفتیم روز اول ژانویه. آدم حظ می‌کرد از این بچه.

من مهمان‌های زیادی داشته‌ام در زندگی. مهمان‌هایی که روزهای زیاد و کمی با ما زندگی کرده‌اند. از بعد از به دنیا آمدن آیه، وقت مهمان‌داری طبعا من باید حواسم به آیه و نیازهایش هم باشد. گاهی مهمان‌هایی داشته‌ایم که اعتقادی به عدالت رفتاری و تربیتی نداشته‌اند و احساس پدری-مادری‌ بر همه‌چیزشان غلبه می‌کند و ما که میزبانیم می‌مانیم با بچه‌ای که یک‌بند دارد رفتارهای خشونت‌آمیز می‌کند با آیه و پدر مادرش معتقدند دختر ما باید آب‌بندی شود چه بر‌خوردی انجام بدهیم. از این مدل رفتارها تا بخواهید زیاد است و البته هیچ ادعایی هم ندارم که روش تربیتی ما یا نتیجه‌ای که داریم می‌بینیم در آیه و رفتارهایش چیز ایده‌آلی‌ست. ولی به هر حال وقتی مهمان بچه‌دار داریم، مدام خودمان را و تربیت خودمان را مقایسه می‌کنیم و گاهی فقط حرص می‌خوریم از نوع برخوردها. این‌ها را گفتم که بگویم چقدر محمدمهدی خوب بود و خوب تربیت شده بود و چقدر مادر و پدر مسئول و آگاهی داشت. 

اصولا تازگی‌ها به این نتیجه رسیده‌ام که چقدر ارزش‌های نهادینه شده‌مان بر تربیت بچه تاثیر گذار است. نه این‌که نمی‌دانستم این را؛ به چشم ندیده بودم. الان خیلی واضح دارم می‌بینم که چقدر با دوستان دبیرستانی‌م که بچه‌هایی در رده‌ی سنی آیه -کمی بزرگ‌تر و کوچک‌تر - دارند، احساس نزدیکی می‌کنم چون روش‌های تربیتی‌مان و ارزش‌ها و اولویت‌های اخلاقی‌مان بسیار به هم شبیه است. انگار تازه دوستانم را شناخته‌ام. آن موقع که مدیر و ناظم‌های مدرسه بهمان می‌گفتند رفتارها و اخلاق‌های شما نشانه‌ی تربیت خانوادگی شماست ما بد می‌خندیدیم بهشان. الان این واقعیت مثل پتک می خورد توی صورتم؛ البته قطعا هر بچه‌ای ویژگی‌های شخصیتی خودش را و انتخاب‌های خودش را دارد ولی این‌ها در این سن آن‌قدرها هم پررنگ نیستند. پررنگ‌تر از همه‌ی این‌ها عمل‌کرد پدر مادرها و عکس‌العمل‌هاشان بر رفتار بچه‌هاست.

۹۳/۱۰/۱۳

نظرات  (۴)

http://www.theatlantic.com/health/archive/2015/01/what-happens-to-a-womans-brain-when-she-becomes-a-mother/384179/
خیلى با اون بخشِ ارزش هاى درونى شده موافقم. و آگاهى و مسئولیت پذیرى هم به نظرم کلماتِ دقیق و درستى اند که بکار بردید. ایشالا بینىِ آیه چیزیش نشده باشه و در سلامت و صحت بزرگ شه و شما و همه ى انسانهاى جهان هم سلامت باشید همیشه.
۱۴ دی ۹۳ ، ۰۳:۴۶ آیدین من
بله کاملا از رفتار بچه ها میشه به خیلی چیزها پی برد
میگم این برجستگی استخون رو جدی بگیرین
ما خیلی اقواممون کانادا و امریکا هستن و نمیدونم سرش چیه که همگی از سیستم تشخیصی اونجا به شدت شاکی ان...و همین صف طولانی اورژانس بیمارستان ها همیشه براشون آزار دهنده بوده...
القصه دختر خواهر شوهرم با صورت به زمین خورد و سریعا از صورت اسکن گرفتن و یه ترک روی بینی دیده شد با اینکه ظاهرا چیزی معلوم نبود جز کیودی و  کار به جراحی کشید تا بینی بد فرم رشد نکنه...محض اختیاط گفتم انشالا که مال شما مشکلی نداره
وای! چه استرسی کشیدی!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">