حیف بود مردن بى عاشقى
سه شنبه, ۶ آبان ۱۳۹۳، ۰۲:۳۷ ب.ظ
تا شب اول محرم نیاید و تو بعد از یک سال دوباره روى حسینیه ى سیاه پوش و کتبیه ها را نبینى، یادت نمى آید که دلت چقدر مرده است. هر چقدر هم در طول سال مراسم عید و عزا شرکت کرده باشى، محرم چیز دیگرى است در زنده کردن دل. هر چقدر هم که مجبور باشى دنبال بچه ى دو ساله ات مدام بدوى و اصلا نفهمى سخنران چه گفت و کى عزادارى شروع شد. هرچقدر هم که بنشینى قاطى بچه ها نقاشى بکشى و حرص بخورى از حجم شکلات و شیرینى و آب نبات چوبى اى که نصیب بچه مى شود این شب ها از دست خاله ها و عموهاى مهربان. همه ى اینها مهم نیست. اسم امام حسین همه ى معادلاتت را به هم مى زند؛ همه را. هر چه براى خودت نقشه و هدف کشیده اى و بافته اى را. درست و غلطت را. معیارهایت را. سرت را مى آورى بالا مى بینى هزار سوالت به جواب رسیده از صدقه سر این سیاهى ها و کتیبه ها.
۹۳/۰۸/۰۶