مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

این‌جا درونیات من است؛ مکشوف، رنگ‌هایش را می‌نگارم. این‌جا گاهی بلند فکر می‌کنم، گاهی زمزمه می‌کنم، شاید گاهی هم داد بزنم درباره‌ی بعضی لحظاتم و دل‌مشغولی‌های این سال‌هایم.

بایگانی

زمستان‌ست و بی‌برگی*

شنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۲، ۰۹:۰۹ ق.ظ
این زمستان که تمام شود من بیش‌ از یک‌سال پیر شده‌ام. بس‌که سرد و سخت بود و جان من یکی بالا آمد. شاید چون با بچه بیرون رفتن سخت بود و من نمی‌خواستم توی خانه بنشینم. امروز بعد از مدت‌ها، هوا خوب شده یک‌باره؛ منفی سه بود گمانم. همه ریخته بودند بیرون و آفتاب بود. باید می‌رفتیم خرید ولی اصلا حال این‌که آیه را به دندان بگیرم و دنبال خودم بکشم این‌طرف آن‌طرف نداشتم. با وحید ماندند خانه و من رفتم. در عرض 4 ساعت به 5 فروشگاه سر زدم. صف‌های خرید طولانی. آدم‌های بی‌کت و کاپشن و کلاه. 

در یکی از فروشگاه‌های مواد غذایی، خانم تبلیغات‌چی یک مدل نان نازک ترد با پنیر و خیار به مردم تعارف می‌کرد، ملت هم از طعمش شگفت‌زده می‌شدند. اصولا این‌ها خیلی خیار را درک نمی‌کنند. طبعا چون شیرین نیست. و هر چیز شیرین نباشد پس به چه درد می‌خورد در قاموس امریکای شمالی. یک‌بار کسی از ما که یک‌ سبد خیار خریده بودیم از شنبه‌بازار کشاورزها - تابستان بود - پرسید این همه خیار را چه‌کار می‌کنید. «این همه‌»‌ای هم نبود البته ولی گفتیم با نمک می‌خوریم مثلا، روی سالاد می‌ریزیم مثلا. گفت اِ چه جالب. گفتیم هوم. خودشان خیارشیرین درست می‌کنند مثل ما که خیارشور درست می‌کنیم (خیارشور هم دارند ولی به ذائقه‌یشان خیلی نمی‌سازد). 

آن یکی مغازه لباس‌های زمستانی‌اش را حراج کرده بود، آتش زده بود به مالش. اصلا نخریدم. با این‌که می‌دانم پشیمان می‌شوم سال دیگر. طبعا معقول بود برای آیه کاپشن و چکمه و این‌جور چیزها می‌خریدم  ولی این‌که فکر کنم سال دیگری هم هست که زمستانی دارد به مرز دیوانگی می‌رساندم. اصلا طرف لباس زمستانی‌ها نرفتم. عوضش جنون هوای گرم و آفتاب گرفتم، برای خودم سه تا پیرهن با دامن‌های بلند خریدم. خنک. تابستانی. از در فروشگاه بیرون آمدنه خانمه که تازه داشت وارد می‌شد پرسید شلوغ بود؟ فکر کردم با چه معیاری جواب بدهم؟ با معیار خیابان‌های تهران دم عید یا با معیار یک‌روز آفتابی نه‌چندان گرم شهرهای این‌جا؟ گفتم تقریبا شلوغ بود. بعد گفتم لابد تو که برود پیش خودش فکر می‌کند دختر دیوانه! این‌جا که جای سوزن انداختن نیست. گرچه این‌ها از جمعیت خوششان می‌آید بس‌که زمستان را چپیده‌اند توی خانه و کسی را ندیده‌اند. 

برا خودم شکلات لینت خریدم. موس شکلات تلخش را. دو تکه که بیش‌تر نمی‌شود خورد. سنگین است. 

خانه که برگشتم آیه تازه از خواب ظهرش بیدار شده بود و مثل همیشه این‌قدر با وحید بهش خوش گذشته بود که چشم‌هاش برق می‌زد. چتری موهایش را کوتاه کرده‌ام چشم‌ها و ابروهایش پیدا شده‌اند بیش‌تر. برق بازی‌گوشی توی چشم‌هاش هم. 

بساط اروماتراپی (رایحه درمانی؟) امروزم را عَلَم کردم؛ این‌بار لیمو و انیس و رزماری. یکی از شمعهای زیر کاسه ادا در آورد مدام و خاموش شد. بی‌خیالش شدم. آیه دستش را کرد توی کاسه‌ی آب و ستاره‌ی انیس را آورد بیرون و دنبال ماه می‌گشت در کاسه. از پیدا کردن ماه که ناامید شد، لیموها را هم زد و یکیش را آورد بیرون مشغول خوردن شد و رفت پی کارش. حالا یک کم بوی لیمو می‌آید و رزماری. بروم شمعش را  روشن کنم باز. 

پ.ن. آیه برای خودش حرف می‌زند. مثل همه‌ی بچه‌ها به زبان خودش. فکر هم می‌کند که هرچه بلندتر حرف بزند و دهنش را کج و کوله‌تر کند من بیش‌تر حرفش را می‌فهمم. می‌رود روی صندلی می‌ایستد به خودش تذکر می‌دهد باگووم‌با (sit on your bum) - توی گروه بازی بهش گفته‌اند نباید روی صندلی بایستد، انگلیسیش را یاد گرفته - با همین حروف می‌گوید باگوم (بادوم) من پیش خودم فکر می‌کنم از کنار کدام خانواده‌ی افریقایی رد شده‌ام یعنی که بچه‌ام لهجه گرفته؟ 

*سعدی می‌گوید که «زمستان‌ست و بی‌برگی بیا ای باد نوروزم | بیابا‌ن‌ست و تاریکی بیا ای قرص مهتابم»


۹۲/۱۲/۱۷

نظرات  (۲)

سلام :)
چه خوبه تو سرمای کانادا دلتون حال و هوای بهاری داره :)
امروز همش به فکرتون بودم گفتم حتما بیام براتون کامنت بذارم که دیدم پست جدید گذاشتین :)
بهترین سال زندگی تون باشه ان شاالله امسال :) موقع تحویل سال میشه لطفا دعام کنید؟ منم حتما به یادتون هستم.
سلام
میشه بعد از مدت ها یه عکس از آیه جان بذارید برامون؟!
دلم براش تنگ شده.
امضاء: یک بچه دوست که وبلاگ مامان آیه را مرتب میخواند!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">