مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

این‌جا درونیات من است؛ مکشوف، رنگ‌هایش را می‌نگارم. این‌جا گاهی بلند فکر می‌کنم، گاهی زمزمه می‌کنم، شاید گاهی هم داد بزنم درباره‌ی بعضی لحظاتم و دل‌مشغولی‌های این سال‌هایم.

بایگانی

همین یک‌ ساعت

يكشنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۲، ۰۸:۵۲ ق.ظ
خیلی سال است با وحید دلمان می‌خواسته یک ورزش دو نفره را شروع کنیم. این‌جا معمولا امکانات خیلی خوبی برای انواع ورزش‌ها وجود دارد که هزینه‌ی زیادی هم نمی‌طلبد. مخصوصا در فصل سرما که همه می‌خواهند از افسردگی فرار کنند حتما پی چند مدل ورزش را می‌گیرند. ما هنوز بعد از این‌همه سال هیچ ورزش زمستانی‌ای را انجام نمی‌دهیم این‌جا؛ مگر کارهای تفریحی مثلا تیوب‌سواری روی پیست‌های مخصوص و این‌چیزها. گمانم علت اصلیش هم این است که من اصلا انگیزه‌ی چند ساعت در سرما بودن زیر سوز برف و بوران را ندارم. چه‌کاریست خب.

حالا این به کنار، به علت شرایط کاری و زمانی، من و وحید هر کدام جدا به ورزش خودمان مشغول بودیم. من که ایران زیاد شنا می‌کردم،‌ این‌جا چندبار استخر‌هایی که برای خانوم‌های مسلمان رزرو می‌شد را رفتم و کلا عطای شنا کردن را به لقایش بخشیدم بس که افتضاح بود کیفیت آب و بهداشت و فضای استخر‌ها. مثلا این‌که تعداد زیادی از خانوم‌های مسلمان با لباس می‌آمدند توی آب (البته معمولا بچه‌هایشان را می‌آوردند) و کسی کلاه شنا سرش نمی‌گذاشت و دوش گرفتن قبل از ورود به استخر اجباری نبود و چیزهای دیگر که برای من اصلا قابل قبول نبود. بنابر این رو آوردم به کلاس‌های یوگا و سالن‌های به قول این‌ها gym. وحید هم پی فوتبال خودش بود که خیلی هم منظم برگزار نمی‌شد جلساتش و گاهی شنا می‌رفت و همیشه هم دنبال کسی بود که پایه‌ی پینگ‌پنگ باشد (در حد قهرمانی ملی بازی می‌کرده)‌.

خلاصه ما چندبار تلاش کرده بودیم با هم شروع کتیم ورزشی را و نشده بود و همیشه هم یک علت و توجیهی برای به تاخیر انداخته شدن این قصه وجود داشت. مثلا یک‌بار که - بعد از هزار جور پرس و جو و جوگیری بعد از المپیک زمستانی ونکوور - تصمیم گرفتیم در کلاس‌های کرلینگ شرکت کنیم، دیدیم نصف جلسه‌هایش را به خاطر سفر حج از دست می‌دهیم و بی‌خیال شدیم. 

امسال که من وقت و فرصت بیش‌تری دارم توی خانه، تصمیم گرفتیم حتما این تصمیم را عملی کنیم. یک کامیونیتی سنتری هم هست سر کوچه‌مان که کلاس‌های ورزشی - هنری زیادی برگزار می‌کند. خلاصه که اسممان را نوشتیم در شیفت آخر یک‌شنبه‌شب‌های بدمینتون. اولش فکر کرده بودیم که کلاس است. بعدا که رفتیم دیدیم تفریحی‌است. البته مربی می‌آید و بازی می‌کند و اشکالاتت را اگر بخواهی برطرف می‌کند ولی نفسش تفریحی است. آدم‌های دیگری هم که می‌آیند البته خیلی آماتور نیستند. چهار تور است و حدود 16 نفر بازیکن. 

امشب چهارمین جلسه‌ای بود که دوتایی رفتیم. از همان جلسه‌ی اول می‌خواستم بیایم این‌جا از این یک‌ساعت حس خوبی که در این زمستان لعنتی دارم بنویسم. مدت‌ها بود که یادمان رفته بود فعالیت دوتایی چقدر زنده‌مان می‌کند مخصوصا که حالا با آیه رسما فرصت صحبت کردن دوتایی هم نداریم حتی. یعنی آیه از صبح که با من دارد بازی می‌کند و مدام با هم حرف می‌زنیم (کلی دایره‌ی لغاتش بزرگ شده. فقط کلمه می‌گوید البته. خیلی هم غلط غلوط و بامزه ادا می‌کند حروف را ولی به هر حال تلاشش را می‌کند و من زبانش را خوب بلدم). عصر هم که وحید می‌آید آیه دیگر از گِل گردنش آویزان است و یک‌بند توقع دارد وحید باهاش بازی کند (یعنی حتی فرصت نمی‌کند لباس‌هایش را عوض کند گاهی) و بعد اگر ما دوتا با هم حرف بزنیم، آیه اخم می‌کند و یک دادی سر من می‌کشد که یعنی ساکت شوم چون وحید را تازه گیر آورده. 

همین. می‌خواستم بگویم این یک ساعت آخر شب یک‌شنبه‌های ما برای خودش عالمی شده جدای از فعالیت بدنی. باید بیش‌تر از این فرصت‌ها بتراشیم برای خودمان. 

این‌که آیه را چه‌کار می‌کنیم در این یک‌ساعت هم بماند چون حال و حوصله‌ی کامنت‌هایی به سبک «کاسه‌ی داغ‌تر از آش شدن» را ندارم. 

۹۲/۱۱/۱۳

نظرات  (۸)

دلم خواست...
تفریح دونفره از رویاهای زندگیم شده
ما مجرّدات در این‌جور مواقع چیزی برای گفتن نداریم :)
سلام من از پست سرما و یخ زدگی و اینا وبلاگتون رو پیدا کردم اتفاقی، خیلی حس خوبی داره نوشته هاتون.
همین تعریف لذت بردن از ورزش و کار دو نفری خیلی خب بود. همیشه شاد باشید.
بهترین گزینه‌ی دونفره‌ای که همیشه به ذهن من می‌رسه دوچرخه سواریه که البته تو برف و یخ جواب نمی‌ده!
خیلی خوب حستون رو فهمیدم چون من هم چندماهی است کلاس بدمینتون میروم. پر از شور و هیجان و انرژی است. طوری که هربار موقع تمام شدن کلاس ناراحت میشوم. چقدر هم دوست داشتم امکانش بود با همسرم توی باشگاه بازی میکردم. توی پارک بازی کردن نصف مزه باشگاه را هم ندارد. قدر بدانید.
شادیاتون پایدار بانو :)
۱۳ بهمن ۹۲ ، ۱۵:۰۷ ستاره سهیل
سلام
ولله ما هم که تهرانیم وقت ورزش یک نفری رو نداریم
2 نفریش که دیگه رویاس
اینکه ایه جان رو جایی میذارید و یک ساعت وقت اختصاصی برای خودتون میذارید خیلی عالی و اموزنده س به نظرم
ان شالله همیشه شاد و موفق باشید
خوش باشید همیشه...من خودم با خوندن پست هاس شما سرخوش میشم بس که زنده می نویسید

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">