مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

این‌جا درونیات من است؛ مکشوف، رنگ‌هایش را می‌نگارم. این‌جا گاهی بلند فکر می‌کنم، گاهی زمزمه می‌کنم، شاید گاهی هم داد بزنم درباره‌ی بعضی لحظاتم و دل‌مشغولی‌های این سال‌هایم.

بایگانی

مکانیزم‌های زندگی در دمای -41

سه شنبه, ۱ بهمن ۱۳۹۲، ۱۲:۴۶ ق.ظ
این یک لینک است درباره‌ی سرمای این چند وقت در کانادا؛ درش توضیح می‌دهد که دمای سطح مریخ -29 است در حالی که دمای وینیپگ -31 بوده و با باد سر -53. این فاکتور باد سرد موضوع مهمی‌ست. یعنی این‌طور نیست که شما هوا را چک کنید و بگویید -10 و با شادی بیرون بروید از خانه؛ با فاکتور باد می‌شود -20 (بسته به سرعت باد و این‌ها) و این اصلا خوش‌حالی ندارد. 

قصه‌ این‌جاست که نه ما در وینیپگ زندگی می‌کنیم و نه من سال اولی‌ست که زمستان این‌جا را تجربه می‌کنم. البته واقعیتش این است که واترلو و همیلتون را سردتر از -30 ندیده بودم که به مدد سرمای قطبی امسال واترلو هم امروز دمای -40 را تجربه می‌‌کند. و البته اتاوا شهر سردتریست. کلا هم گمانم همیشه بر این بوده که از -20 سردتر دیگر چه فرقی می‌کند؟ سرما استخوان‌سوز است. این موضوع را هم باید در نظر بگیریم که پوست من در برابر سرما کلفت شده این 9 سال. یعنی این‌طور است که دقیق اندازه گرفته‌ام تا دمای -6 می‌توانم با یک‌لا ژاکت پِرپِری بیرون بروم. نه که سردم نشود. می‌شود ولی ارزشش را دارد چون من تنفر خاصی از رو هم روی هم لباس پوشیدن و کاپشن و پالتو پوشیدن دارم. وای به حال دستکش و شال‌گردن و کلاه و این جفنگیات. خلاصه که این متن را باید می‌نوشتم چون آدم‌های زیادی هیچ تصوری از دمای این‌قدر پایین ندارند و من خودم را موظف می‌دانم برای همه توضیح بدهم بعد از این‌همه سال که دمای فریزر خانه‌ی شما در سردترین حالت -18 است (برای دل خودم دیگر). 

امروز که قرار بود با آیه برویم خرید، دو تا لباس روی هم پوشاندمش و یک پالتوی سرهمی و کلاه و دستکش. خودم چی؟ پالتو را پوشیدم روی همان لباس‌هایی که تنم بود و زدیم بیرون. در فاصله‌ی بین در خانه تا در گاراژ که تقریبا 4 قدم است، احساس کردم هیچ چیز تنم نیست از فرط انجماد پوست. نشستیم در ماشین و همان‌طور که استارت زده بودم موتور ماشین گرم شود، روی مبایلم درجه‌ی هوا را چک کردم. -31 با فاکتور باد سرد -41. یعنی ببینید دمای خانه‌ی ما +21 است وقتی در خانه را باز می‌کنیم و دما همین حدود‌های -40 است، مثل این‌که از دهان آدم بخار آب خارج می‌شود حین تنفس در هوای سرد، همان اتفاق می‌افتد جلوی در. یعنی یک بخار غلیظ سفید یک‌هو همه‌جا را می‌گیرد در ثانیه. و خود هوا این‌قدر سرد است که انگار شیشه است، می‌ترسی بخوری بهش و بشکند خرد شود روی سر و صورتت. یا اسفالت خیابان کاملا یخ زده. نه این‌که رویش یخ بسته باشد و لیز بخوری (آن پدیده‌ی دیگری است که بهش می‌گویند Black ice) خود اسفالت رنگش سفید شده بی‌این‌که برفی رویش باشد. 

حالا این‌ها بماند، رادیو را روشن کردم داشت می‌گفت این از هواهای بی‌سابقه‌ی چند سال اخیر است و فلان. یعنی طول مدتش بیش‌تر مد نظر بود. چون به هر حال هرسال هوا این‌‌قدر سرد می‌شود ولی یکی دو هفته شاید طول این مدل سرما باشد. امسال همین‌طور ادامه دارد این حال. بعد رادیو داشت هشدار می‌داد که کلاه و دستکش داشته باشید حتما. چکمه و جوراب پشمی بپوشید و این‌ها. چرا؟ چون از شدت سرما ممکن است قطع عضو شوید و گوشتان یا انگشتتان کنده شود از شدت سرما. راه حلی هم که پیشنهاد می‌داد این بود که اگر این‌طور گوشتان کنده شد، بگذاریدش در دهانتان و به سمت اولین کلینیک حرکت کنید. من هم هارهار داشتم می‌خندیدم. 

خلاصه رفتیم خرید. آیه را زدم زیر بغلم بدو رفتیم توی فروشگاه. خریدمان که تمام شد و آمدیم بیرون آیه را نشاندم روی صندلیش داخل ماشین و شاید 5 دقیقه طول کشید که کیسه‌های خرید را جا بدهم در صندق عقب. در این چند دقیقه پوست انگشت‌های دستم کامل یخ زد و درد عجیبی گرفت و اصلا انگشت‌هایم تکان نمی‌خورد. هر لحظه فکر می‌کردم همین‌ حالاست که انگشت‌هام کنده شوند و به راه‌حل‌هایی فکر می‌کردم برای نجات آیه؛ همان‌طور که پشت فرمان نشسته بودم دستم‌هایم را نمی‌توانستم تکان بدهم که ماشین را روشن کنم و بخاریش به کار بیفتد. شیشه‌های ماشین هم از داخل کاملا یخ زده بود. چطور از داخل؟ این‌طور که بخار آب تنفس آدم توی ماشین حبس می‌شود و روی شیشه‌ها یخ می‌بندد در عرض چند دقیقه. (دیشب که از بطری آب کنار دستم کمی آب ریخت دور و بر دنده و روی صندلی، در عرض 5 دقیقه تبدیل به تکه‌های یخ شد جلوی چشم خودم). 

کمی گذشت تا من توانستم انگشت‌هایم را تکان دهم و ماشین را روشن کنم ولی اصلا دست‌هایم و انگشت‌های سیخکیم مال خودم نبودند. گمانم یک ربعی طول کشید تا درد وحشتناک یخ‌زدگی به‌تر شد و من توانستم راه بیفتم سمت خانه. قصه البته همین‌جا تمام نشد. تا روزهای بعد نوعی فراست‌بایت را روی پوست صورتم تجربه کردم که خیلی دردناک بود. فراست‌بایت یعنی وقتی سرما پوستت را گاز بگیرد. دیده‌اید اگر گوشت را در فریزری که بیش‌ از حد سرد است بگذارید می‌سوزد؟ یعنی رنگش و بافتش تغییر می‌کند، مثل سوختگی با آتش. اگر پوست آدم هم در برابر سرمای پایین قرار بگیرد همان می‌شود. البته این فراست‌بایت انواعی دارد. که مال من خفیف بود. ولی پوست گونه‌هایم انگار گُله گُله در مجاورت آتش قرار گرفته بود و خشک شده بود و حس درد و سوزش افتضاحی داشت. بیش از یک هفته* طول کشید که با انواع ماسک‌های عسل و روغن زیتون و کرم‌های ضد التهاب و آب‌رسان و غیره کمی بهتر شد اوضاعش. (آن گزارش اول متن را اگر نگاه کنید می‌گوید در دمای -40 تا -47 پوست در عرض 5 دقیقه یخ می‌زند). 

من که گمان نمی‌کنم خدا این تکه از زمین را برای اسکان آدم‌ها خلق کرده باشد و من چقدر به خودمان بد و بیراه گفتم که در یک هم‌چین شرایط مسخره‌ای زندگی می‌کنیم. این‌جا مال پنگوئن‌ها و خرس‌های قطبی‌است. حالا هی مهاجرت کنید کانادا. 

* این متن در عرض سه هفته نوشته شده است. 

۹۲/۱۱/۰۱

نظرات  (۸)

تهران هم خیلی سرد و برفی شده از دیشب...هم ذات پنداریم بیشتر شده با پست شما :)
حالا بازم به دستکش و کلاه بگو جفنگیات
:))

پاسخ:
پاسخ:
دقیقا تو باید بیای این‌جا تا ببینی هوای سرد چه حالی می‌ده :))
امسال چندتا از دوستای من اومدن کانادا. تو فیسبوک هی از این سرما می گفتن.الان که پست شما رو خوندم فهمیدم یعنی چی این سرما!

پاسخ:
پاسخ:
:) دیدى گفتم لازمه توضیح بدم
وبلاگتونو دوس دارم ، هر پستش چیز یاده آدم میده
موفق باشین

پاسخ:
پاسخ:
لطف دارین
سرررررردم شد
+
کلی خندیدم
(نه به شما ها)
خاله من 21 ساله که تو وینیپگ زندگی میکنه امسال که گفت دما به -52 رسیده من داشتم به جاش سنکوب میکردم میگفت امسال کانادا از آلاسکا هم سردتر شده
بادِ سرد رو منظورتون هم‌اون wind chill ئه؟ یه‌جاهاییش هارُر کردید داشتم می‌ترسیدم اتّفاقی افتاده باشه. فکر کنید اگر ایران بود چی می‌شد. با این ماشینای درب و داغون و مونتاژِ داخلِ ما مثلاً تو اون هوا. قول می‌دم ماشینا روشن نمی‌شدن و بخاریا کار نمی‌کرد و اصن یه افتضاحی. بعدم این‌که هرجا یه‌جوره خواهرِ من. اون‌جا شما از سرما می‌گید جای زنده‌گی نیست، این‌جا از چیزایی که سرِ ما میاد! کلّاً آدمی‌زاد به‌تره سر بذاره بمیره. والّا به خدا، نه توسعه‌یافته‌ش جای زنده‌گیه، نه توسعه نیافته‌ش. ولی جدّی بگیرید سرمارو، نرید بیرون و آیه رو هم که اصلاً نبرید با خودتون. کلاه و شالم جفنگ ندونید.

پاسخ:
پاسخ:
بله همون wind chill. والا منم داشتم همین فکر رو می‌کردم که آیا آدمی بالاخره باید چی‌کار کنه واقعا؟ تهران که درگیر آلودگی و هزار مسئله‌ی دیگه‌ست. این‌جا هم که ما هستیم هم این‌طور. باید همه‌مون پاشیم بریم کالیفرنیا مثلا.
جدی گرفتم سرما رو دیگه :)
دلم سوخت ...
چه شرایط بدیه ! مواظب خودتون باشید تو رو خدا ...

پاسخ:
پاسخ:
:) حتما سعیم رو می‌کنم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">