مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

این‌جا درونیات من است؛ مکشوف، رنگ‌هایش را می‌نگارم. این‌جا گاهی بلند فکر می‌کنم، گاهی زمزمه می‌کنم، شاید گاهی هم داد بزنم درباره‌ی بعضی لحظاتم و دل‌مشغولی‌های این سال‌هایم.

بایگانی

پس شب‌ها به چه درد می‌خورند؟

چهارشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۲، ۱۱:۵۶ ق.ظ
خب بله! مادر که شدی نباید منتظر معجزه‌ای باشی که یک‌شبه عادت‌ها و رفتارهایت را تغییر دهد (اصلا مگر قرار است تغییر دهد؟ نمی‌دانم. به هر حال چون شرایط آدم فرق می‌کند لابد یک‌چیزی‌هایی خواهی نخواهی عوض می‌شود یا توقع داری عوض شود). ولی یک‌چیزهایی هم بدون آن‌که تو توقع داشته باشی تغییر می‌کند. مثلا این‌که تو تا به حال کی آدم این‌همه دل‌رحمی بودی که حالا شده‌ای؟ یا مثلا همین وقتی که برای کسی غیر از خودت می‌گذاری و تقریبا تمام روزت را پر می‌کند. 

بعد من خیال می‌کردم که آدم بچه که داشته باشد مخصوصا که بچه به سن دوان‌دوان برسد، این‌قدر خسته می‌شود در طول روز که شب‌ها سرش به بالش نرسیده خوابش برده. خب راجع به من که صادق نبوده حداقل. با همه‌ی دوان‌دوانی در طول روزها و انواع و اقسام بپر بپر کردن‌ها و بازی و جمع و جور و غیره، مثل گذشته بعد از ناهار تازه ذهن من شروع به بیدار شدن می‌کند و از غروب به بعد تازه زندگیم جریان پیدا می‌کند. هرچند که جسمم خسته باشد ذهنم فعال عمل می‌کند و سرحال‌تر می‌شود. 

حدود ساعت 9 که آیه می‌خوابد و گاهی وحید هم همان حول و حوش می‌خوابد تازه فصل تازه‌ای برای من شروع می‌شود. ساعت‌های خودم. هر شب البته قرار می‌گذارم که حداکثر تا 11 بخوابم ولی ذهن بیدار نمی‌گذارد. تازه شروع می‌کنم به فکر کردن به ایده‌ی آن متن‌ها که قرار است بنویسم، آن کتاب‌ها. سایتی که باید بالاخره یک‌روزی درست شود. دسته‌بندی متن‌های ترجمه‌‌شده و آن‌هایی که باید ترجمه شود. ایمیل‌هایی که باید به آدم‌های مختلف بزنم مخصوصا آن‌هایی که به استاد‌ها قرار است بزنم. تازه فکرم شروع می‌کند به چرخیدن بین کلمات کلیدی رزومه‌ام - این‌که کجاهای دیگر می‌توانم دنبال کار بگردم. این‌که ادامه‌ی این سریاله را برای خودم حدس بزنم یا برای کارهای آخر سال برنامه ریزی کنم. و گاهی هم یک متر می‌گیرم دستم از این سر خانه می‌روم آن‌سرش مدام دیوار‌ها را سانت می‌زنم که ببینم بالاخره روی کدام دیوار باید قفسه بزنیم و مبل وسط را چند در چند بگیریم و دیوار را چه رنگی کنیم. این‌ها البته همه در حالی‌است که لباس‌ها را ریخته‌ام در ماشین لباس‌شویی و ماشین ظرف‌شویی را هم روشن کرده‌ام و فقط دلم می‌خواست یک جاروی بی‌صدا وجود داشت که تا آیه وسط دست و پا نیست همه‌ی خانه را تمیز کنم. 

از غروب به بعد تازه فهم من بیجک می‌گیرد (به قول درویش مصطفیِ امیرخانی). درس هم که می‌خواندم همین بود اوضاعم. وای به روزی که صبحش کلاس داشتم یا جلسه داشتم یا باید می‌رفتم سر کاری. وقت کتاب‌خانه رفتن و درس خواندن من عملا از  2 عصر بود تا شب و ادامه‌ی کار - بعد از شام و چند ساعت فمیلی‌تایم - تا خود اذان صبح. تازه آفتاب که می‌زد من می‌رفتم در تاریک‌ترین و کم‌صداترین اتاق خانه، چشم‌بندم را می‌بستم، زنگ تلفن‌ها را خفه می‌کردم و می‌خوابیدم تا ظهر. اصلا شب و سکوت و روشنی ذهنی چیز دیگری‌ست برای من. ولی این سیستم نمی‌خواند با بچه‌داری. چون دیر خوابیدن کار بدی‌است که آدم را کسل می‌کند در طول روز، چون طبعا نمی‌شود خوابید با بچه‌ی دونده. و مامان کسل اصلا مامان خوبی نیست طبق تجربه‌ی من. حالا کلی کش‌مکش دارم با خودم که آیا باید یک‌طوری این ساعت بدنم را تغییر دهم به هر ضرب و زوری که هست یا این‌که کمی صبر کنم که این بچه بزرگ شود و من باز بتوانم به زندگی جغدانه‌ی خودم ادامه دهم (یعنی چقدر باید صبر کنم؟). 


۹۲/۰۹/۲۷

نظرات  (۴)

حالا من هرچی خسته و کوفته باشم و کل عصر خواب آلود باشم و نتونم بخوابم به 11 و 12 که می رسم سرحال می شم خوابم نمی آد دیگه
شاید سر کارى که مجبور باشید سر ساعت برید سر ساعت برگردید برید تنظیمتون کنه بانو.

پاسخ:
پاسخ:
شاید هم برا همین سرکار نمی‌رم دیگه :))
این از اون پستاییه که می‌پسندم. دیلی‌لایف‌طور. «دوان‌دوان» :))
نمی‌دونم چه‌را ماها جغدانه‌ایم واقعاً. هرچی هم تلاش می‌کنیم به صورتِ سینوسی و بوم‌رنگ‌طوری برمی‌گردیم به اصل‌مون. حقیقت اینه که «دیرخوابیدن» کارِ بدی‌ است»؛ و اختلالاتِ خواب عمرِ آدمو کم می‌کنه و من حس می‌کنم اگه تا الآنِ عمرم درست‌تر خوابیده بودم، وضعم بِه ز اینی بود که الآن هست.

پاسخ:
پاسخ:
می‌دونم‌ ها. ولی گفتم که فهمم از یک ساعتی به بعد بیجک می‌گیره. قبل از ظهر یا سردرد صبح‌گاهی دارم یا یک یک‌چیزی تو همین مایه‌ها ربطی هم به خواب شب نداره. آدم صبح‌کار نیستم
خیلی خوش به حالت که آیه 9 میخوابه و بقیه شب مال خودته. کم پیدا میشن بچه های به این خوبی!!!

پاسخ:
پاسخ:
بچه ها موجودات یادگیرنده اى هستند، مى شه این چیزا رو بهشون یاد داد. آیه هم از بدو تولد اینطورى نبود.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">