مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

این‌جا درونیات من است؛ مکشوف، رنگ‌هایش را می‌نگارم. این‌جا گاهی بلند فکر می‌کنم، گاهی زمزمه می‌کنم، شاید گاهی هم داد بزنم درباره‌ی بعضی لحظاتم و دل‌مشغولی‌های این سال‌هایم.

بایگانی

دل‌خوشی‌ها کم نیست

پنجشنبه, ۱۴ آذر ۱۳۹۲، ۱۱:۵۷ ب.ظ
واقعیتش این است که قبل از این‌که آیه به دنیا بیاید برایش یک وبلاگ (که نه یک دامنه‌) ثبت کردیم که برایش بنویسیم (بنویسم). تا یک مدت هم در یک وبلاگ دیگر می‌نوشتم حال و هوای پیش از تولد و بعد از تولدش را ولی باز دیدم آدم دو جا نویسی نیستم. بعد از یک مدت دیگر نه این‌جا را می‌نوشتم نه آن‌جا را. بنابر این با خودم گفتم برای آیه هم همین‌جا می‌نویسم. 

حالا وقتی فاصله می‌افتد بین نوشته‌ها عذاب وجدان می‌گیرم. این را وقتی فهمیدم که آیه دراز کشیده بود روی زمین برای خودش آواز می‌خواند و من در یک لحظه متوجه شدم که آهنگی که دارد می‌خواند را در ذهن خودش ساخته، چیزی نبوده که قبلا شنیده باشد. بعد ذوق زده شدم آمدم این‌جا بنویسم که دیدم اصلا ننوشته‌ام که آیه از حدود 10 ماهگی آهنگ هر شعری که برایش خواندیم را بعد از دو سه بار شنیدن تکرار می‌کند. و این دایره‌ی آهنگ شعر‌ها هر روز بزرگ‌تر می‌شود. فکر کنم استعداد موسیقایی وحید را به ارث برده. وحید گوش و هوش موسیقایی خوبی دارد. هر چه را بشنود می‌تواند همان‌ لحظه با پیانویی ارگی چیزی بنوازد. باید یک فکری به حال استعداد آیه بکنیم. خلاصه که در آن لحظه هرچه فکر کردم یادم نیامد اولین بار کی فهمیدم آیه دارد آهنگ را تقلید می‌کند و حالا هم یادم نیست و این خیلی لجم را درآورد. اگر نوشته بودمش حالا می‌دانستم.

یادم است آیه را برده بودم دکتر و در اتاق انتظار، منتظر نوبتمان بودیم. آیه با اسباب‌بازی‌های آن گوشه بازی می‌کرد و برای خودش آهنگ «ای زنبور طلایی» و «the wheels on the bus go round and round» و چیزهایی دیگر می‌خواند که من دیدم همه نگاهش می‌کنند و لبخند ملیح می‌زنند. یک مادربزرگی که نوه‌اش را آورده بود پرسید آیه چند ماهش است گفتم هنوز 11 ماهش نشده گفت حواست به حرکات و استعدادهایش باشد. من تازه دوزاریم افتاد که آیه خوب تقلید آهنگ می‌کند. 

سه روز در هفته هم می‌برمش گروه‌ بازی و کتاب‌خانه که برای بچه‌ها برنامه دارند. وقتی در خانه هستیم هم لگوبازی می‌کنیم یا خودش بازی می‌کند یا کتاب‌هایش را ورق می‌زند و بعد که از عکس‌ها خسته شد می‌آورد که من بخوانم برایش. 100 تا توپ رنگی کوچک دارد که دارم سعی می‌کنم رنگ‌ها را از روی آن‌ها یادش بدهم حین بازی و یک سری تکه‌های چوب رنگی که می‌تواند روی هم بچیندشان. میانه‌اش با عروسک‌های نرم و پشمالو اصلا خوب نیست. یک عروسک پسر سیاه پوست دارد و یک عروسک بچه‌ی نوزاد که گاهی باهاشان بازی می‌کند در حدی که به من چشم و گوش و دماغ و این‌هاشان را نشان می‌دهد و سر و صدا در می‌آورد و بوسشان می‌کند. 

کلمات جدید هم به دایره‌ی لغاتش اضافه شده. هفته‌ی پیش بعد از شیر خوردنش آمده جلوی من ایستاده می‌گوید «هومّا هومّا» طبعا من نمی‌فهمدیم چه می‌گوید. دست بردارد هم نبود. بغلش کردم روی میز ظرف خرما را نشان می‌دهد. کلا اولین بخش کلمات را تقلید می‌کند مثلا به بادکنک می‌گوید «با» به توپ می‌گوید «تو» به داغ می‌گوید «دا» الی آخر. وحید، بابای من و بابای وحید را بابا صدا می‌کند و من و مامان و مامان وحید را هم مامان. رابطه‌اش ولی با مردها به‌تر است کلا. با مامان این‌ها که با فیس‌تایم حرف می‌زنیم مدام دنبال بابا می‌گردد و تا بابا از صفحه کنار می‌رود با داد و بیداد بابا را صدا می‌کند. حالا هم که مامان بابای وحید مهمانمانند، مدام دارد از سر و کول بابای وحید بالا می‌رود و بازی می‌کند. از صبح که از خواب بیدار می‌شود هم ظاهرا نذر دارد یک بند من را صدا کند مخصوصا اگر من جلوی چشمش نباشم. 

یک مسئله‌ای که ذهنم درگیرش است مسئله‌ی زبان‌آموزی‌ست. یعنی روزهایی که می‌برمش گروه بازی و کتاب‌خانه همش حواسم هست که به خاطر این‌که من فقط فارسی حرف می‌زنم باهاش در خانه، آیا حرف‌های مربی و بچه‌ها را می‌فهمد یا نه. فکر کنم نمی‌فهمد. با شعر‌ها خوش‌حال می‌شود چون ریتمیک است و خیلی‌هایش را من در خانه هم برایش می‌خوانم ولی حرف زدنشان را نمی‌فهمد. بعد چون آن‌جا در جمع هستیم و در ارتباط با بقیه‌ی بچه‌ها، پیش می‌آید که من به انگلیسی برا آیه چیزی را توضیح دهم که بچه‌ی کناری و مادرش هم در جریا قرار بگیرند - مثلا در مورد تقسیم کردن اسباب‌بازی‌ها یا این‌که بچه‌ها هم‌دیگر را هل ندهند و مهربان باشند و غیره - بعد گمان نمی‌کنم که آیه خیلی می‌فهمد که من دارم چه می‌گویم، از روی حرکاتم می‌فهمد که منظورم چیست. حالا به مدد یک فیلمی که یکی در فیس‌بوک به اشتراک گذاشته بود، یک روشی را دارم پیاده می‌کنم ببینم آیا جواب می‌دهد یا نه. روشش این‌طور است که وقت مثلا کتاب خواند و بازی و این‌ها یک شخصیت انگلیسی زبان را به بچه معرفی می‌کنیم (من دورا را انتخاب کردم) بعد عکس کتاب‌ها را به هر دو زبان برای بچه توضیح می‌دهیم. مثلا مامان می‌گوید کتاب، دورا می‌گوید Book. باید بروم چیزهایی در این‌باره بخوانم ولی هنوز فرصت نکرده‌ام.  

باور سرعت میزان رشد و پیش‌رفت بچه‌ها در سال‌ اول تولدشان واقعا سخت است. جلوی چشمانت بچه‌‌ی ضعیف و ظریف، روز به روز تبدیل می‌شود به آدم مستقلی که باید کلی خلاقیت به خرج بدهی که رفتارهایت را با او تنظیم کنی و راه و چاه را نشانش دهی. عملا در شش ماه دوم یک‌سالگی بچه می‌نشیند، چهاردست و پا راه می‌افتد،‌ می‌ایستد، راه می‌رود، حرف زدنش شروع و از همه مهم‌تر این‌که درک و فهمش به شدت بالا می‌رود.   

۹۲/۰۹/۱۴

نظرات  (۶)

خوش به حال آیه!
سلام
من فکر نمی کنم زبان آموزی کار خیلی پیچیده ای باشد.
آیه آن قدر باهوش و با استعداد هست که کم کم متوجه تفاوت زبان ها شود.
دختر خاله های من که در آمریکا مشغول تحصیلند که تا جایی که یادم می آید مشکلی در این زمینه نداشتند:
آنجا که بودند در خانه فارسی صحبت می کردند و خارج از خانه انگلیسی و گاهاً اسپانیایی
ایران که می آمدند برنامه بالعکس می شد: خانه انگلیسی صحبت می کردند و خارج از خانه فارسی!
اما به نظرم بد نیست بعضی اصطلاحات را یاد بگیرد :
Thank you- Come-give me-come back و...
تا جایی که من دیده ام بچه های همسن و سال آیه دایره لغاتشان در همین حد است!
اسباب بازی‌ها دو نوع اند: اونهایی که تمرکز بچه را بالا میبرند مثل لگو و اونهایی که کوچک شده دنیای بزرگتر‌ها هستند مثل عروسک و ماشین. آیه در سنّ لذت از از دسته اوله و برای گرفتن اسببا بازی‌های نوع دوم عجله نیست.

پاسخ:
پاسخ:
اوهوم ولی گزیری هم نیست گاهی.
لذت می برم از نوع تربیتی که برای آیه دارید :)
سلام
من کسی رو میشناختم که همسرش با بچه انگلیسی صحبت میکرد و خودش فارسی.. و هرچند وقت یکبار این مورد برعکس میشد.. الان دخترشون 5 ساله است و به سه زبان خیلی راحت صحبت میکنه..

پاسخ:
پاسخ:
به نظرم این روش در خارج از ایران روش خوبى نیست. چون بچه باید یاد بگیره توى خونه فقط فارسى حرف بزنه. چون بچه توى محیط رسما دو زبان انگلیسى و فرانسه رو یاد مى گیره و بعد تنبلیش مى آد تو خونه فارسى حرف بزنه و ممکنه به همین علت فقط با یکى از والدین رابطه ى درست برقرار کنه.
نمی دانم نویسنده این وبلاگ را می شناسید یا نه؛آیدا احدیانی. کانادا زندگی میکنه. پسرش فکر کنم چهار سالشه و هر دو زبون رو خیلی عالی صحبت میکنه. خود آیدا هم تا جایی که من میدونم به شدت اصرار داره تو خونه فقط فارسی باهاش حرف بزنه. شاید اگه بهش ایمیل بزنید بتونه روشش رو بهتون بگه. چون شرایطش کاملا مشابه شماست و جواب هم داده گفتم شاید کمکتون کنه.
http://piaderou.com/

پاسخ:
پاسخ:
بله می‌شناسم آیدا رو

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">