روزهای آخر پیش از یکسالگی
- آیه سبب ایجاد یک سطح جدید از روابط اجتماعی ما با جامعه شدهاست. مثلا ما خرید که میرفتیم، پیادهروی که میرفتیم یا هرجای دیگر، سرمان به کار خودمان گرم بود و بقیه هم سرشان به کار خودشان گرم بود. با آیه همهچیز فرق میکند. آدمها از دیدنش معمولا ذوق میکنند و او هم باهاشان وارد تعامل میشود. بعد طرف جلو میآید حال و احوال میکند سن آیه را میپرسد و ابراز احساسات میکند و مدام یادآوری میکند که قدر این لحظات و روزهای بچه را بدان که زود میگذرد و چشم روی هم بگذاری میرود کالج- اینها را معمولا مسنترها میگویند. جوانترها اگر خودشان بچه همراهشان باشد سعی میکنند با آیه گرم بگیرند تا به بچههایمان یاد بدهیم که دوست پیدا کنند و مهربان باشند و غیره. همینطوری میشود که مهاجرهای نسل اولی مثل ما، به خاطر بچههایشان چه بخواهند چه نخواهند باید با جامعه قاطی شوند. زیر و بم آدمها و محیطها را بشناسند. دیگر نمیشود مثل قبل نقش خودشان را در حاشیه بازی کنند. مجبورند بیایند وسط گود. باید دنبال دوست خوب و مدرسهی خوب و مهدکودک خوب و بازیهای خوب باشند. باید سوراخ سنبههای شهر را و پستی بلندیهای شهر را بلد باشند. همین میشود که آدم با بچهاش بزرگ میشود.
حقیقتا آیه یه فرشته کوچولو هستش کنار شما ...
لحظه هاتون غرق خوشی باشه همیشه ان شا الله :)