مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

این‌جا درونیات من است؛ مکشوف، رنگ‌هایش را می‌نگارم. این‌جا گاهی بلند فکر می‌کنم، گاهی زمزمه می‌کنم، شاید گاهی هم داد بزنم درباره‌ی بعضی لحظاتم و دل‌مشغولی‌های این سال‌هایم.

بایگانی

روزه‌‌دارى امسال من طبعا با سال‌هاى پیش متفاوت است. حالا دیگر نمى‌توانم افطار تا سحر بیدار بمانم (مگر چند ساعت است اصلا؟)؛ چون آیه ساعت ٧ و ٨ صبح بیدار مى‌شود. در طول روز هم دائم باید دوان دوان دنبالش باشم و خیلى کم مى‌خوابد. خدا به همه‌ى مامان‌ها صبر بدهد؛ رسما سخت است این همه ساعت روزه‌ و مادری کردن. آدم باید مدام حواسش به میزان انرژی‌اش باشد و الکی هدر ندهد ذره‌ای را که تاب هم‌پا شدن با بچه‌ای که دارد تازه دنیا را کشف می‌کند داشته باشد. بچه‌ای که یک‌هو در عرض یک هفته 4 دندان با هم در می‌آورد و تازگی‌ها یاد گرفته خودمختاریش را به رخ من و خودش بکشد با انتخاب‌هایش (یاد گرفته که غذا را دیگر از دست من نخورد و اصرار دارد خودش لقمه‌ها را بگذارد توی دهنش، یا گاهی لباسی را که تنش می‌کنم دوست ندارد و تمام تلاشش را می‌کند که لباسه را از تنش بکند و از این قصه‌ها). 

به هر حال یک سال‌هایی هم در زندگی آدم این‌طور است که باید ماه رمضان بیاید و تو بدوی دنبال یک خط ابوحمزه و افتتاح و دعای سحر و پلک بزنی ببینی که یک هفته از ماه گذشت و تو هنوز دنبال آن دمی که بنشینی سر صبر، عشق این روزها را مزه کنی. دنیا می‌چرخد و مسئولیت و وظیفه‌ى آدم همیشه یک طور نمى‌ماند. ولی دلم تنگ شده برای ماه رمضان آن سال. برای توجه به اتفاقات عالم. برای ذکر.
۹۲/۰۴/۲۴

نظرات  (۱۲)

شما همیشه از السابقون السابقونید. زود و فراوان و خوب می نویسید. حتی در رمضان با آن همه ضعف!
۲۷ تیر ۹۲ ، ۱۵:۳۶ زهراانتظاری
سلام
نرگس من هم به دنیا آمد.باور کن که خودش اسمش رو انتخاب کرد.
خیلی سختمه الان که!
خدا به همه کمک کنه

پاسخ:
پاسخ:
مبارکه زهرا :)
۲۶ تیر ۹۲ ، ۲۳:۴۳ مریم(مامان امیرعباس)
ببخشید شما امسال رو روزه گرفتید؟
من امسال رو روزه نمی گیرم و البته بهم اجازه چنین کاری رو هم ندادند
علاوه بر مسئله صبر و حوصله که آدم با روزه داری توان سر و کله زدن با بچه رو نداره مسئله شیر دهی هم هست که با روزه داری بخصوص که الان بچه من هم داره دندون درمیاره، برای بچه ها و خودمون مضر نیست؟

پاسخ:
پاسخ:
آیه ٥ ماه بیشتر شیر نخورد. اگر شیر مى دادم نمى گرفتم روزه.
البته من دانش چندانی ندارم که بخواهم درستیش را تشخیص دهم ولی تصور می کنم همین که تلاش می کنید تا متاثر از فهمتان از متون دینی فرزندتان را تربیت کنید خب خودش یک جور بیان حق مطلب ادعیه هایی است که خوانده اید. فقط امسال نوع قرائتتان فرق می کند.

پاسخ:
پاسخ:
برداشت قشنگیه. ایشالا که این‌طور باشه.
سلام نرگس بانو
این پست رو آن رید کرده بودم که بیام براش کامنت بذارم!
اما الان که اومدم بنویسم نمیدونم چرا همه ی حرفام پرید
فقط اینکه دیشب داشتم به شوهرم میگفتم توی هر مرحله ی زندگی یه سختی هایی هست یه شیرینیهایی!!!
برای من بارداری و سال اول بچه داری خیلی سخت گذشت اما الان انگار این دخترکم شیرینتر شده!با هر حرفی منو به آرامش میرسونه ....
البته من سعی کردم برنامه خوابش رو عوض کنم که شبا با هم دیر بخوابیم و صبح هم که نه،ظهر با هم بیدار بشیم!!!
این جوری هم تحمل این روزهای طولانی و گرسنگی برام راحت تر میشه و هم اینکه شب یه مجلسی با همسرم میریم که خیلی دلچسبه

ما رو هم دعا کنید

پاسخ:
پاسخ:
من چند شب تلاش کردم ساعت خواب آیه رو عوض کنم که صبح دیرتر بیدار شه. ولى فرقى نکرد باز صبح ساعت ٧ بیدار شد :) البته به من کلا سخت نمى گذره. الان ساعت خواب و انرژى من یک کم به هم ریخته. درست مى شه ایشالا
هرسال یه جور تجربه میکنیم این ماه رو دیگه :) خوش به حالتون که با مادر شدن تجربه اش میکنید :)
اینجا اومدن حالم رو خوب می کنه :) سبک نوشته هاتون آدم رو آروم میکنه ...
خواستم تشکر کنم ازتون

پاسخ:
پاسخ:
لطفت مستدام
اتفاقات عالم آیه کوچولوی شماست :)
خداحفظش کنه
مادری کردن گمونم کمتر از ابوحمزه خوندن نباشه :)

پاسخ:
پاسخ:
:)
۲۴ تیر ۹۲ ، ۱۴:۴۰ مامان بهار
دقیقا منم الان حدود 2 ساله واسه یه خط قرآن خوندن سر صبر و حوصله یا 2 خط ابوحمزه خوندن یا یه نماز دل چسب خوندن یا یه زیارت دل سبک کن رفتن .. . . . . دارم له له می زنم . به خودم الکی این جوری دلداری میدم که نگهداری و تربیت دخترم هم حتما همون قدر مورد پسند خدا هست و احتمالا باید همون لذتهایی که تو مناجاتها می بردم الن تو بزرگ کردن دخترم بچشم ... خودمونو این جوری گول می زنیم دیگه. . .

پاسخ:
پاسخ:
حتما همین‌طوره.
ثواب این روزه داری هم کم از اون یکی نیست.

یک پستی داشتید اون سال که درباره آیه ی 10 قصص بود و ربط کردن دل توسط خدا بود...این سالها هیچ وقت این عبارت از یادم پاک نشده

پاسخ:
پاسخ:
خودم هم دوست داشتم اون پست رو خیلی.
همیشه برعکس است. حالا ما که وقت داریم و فراغت دل نمی دهیم!

پاسخ:
پاسخ:
این‌روزها اگر دل ندیم پس کی؟
۲۴ تیر ۹۲ ، ۱۳:۱۵ مشق سکوت- رها
مادری کردن هم یکی از بهترین عبادات دنیاست
امسال رحمت رو طور دیگه ای تجربه میکنی

پاسخ:
پاسخ:
بله البته. ایشالا که از شاکران باشیم
گاهی اوّلش حرصم درمیاد از این‌همه که از بچّه‌ می‌نویسید و همه‌ی پست‌هاتون تحتِ تأثیرش قرار گرفته (تا جایی که اگه به عنوانِ ظاهری‌ترین چیز، کنترل‌اف هم بگیریم، هفت‌هشت‌تا "آیه" هایت‌لایت می‌شه)، امّا بعد که حرصم آروم می‌شه، فکر که می‌کنم، می‌بینم این نه‌تنها بد نیست، که خوبم هست؛ از این جهت که شما دارید «صادقانه» روایت می‌کنید و می‌نویسید. طبیعتاً زنده‌گیِ شما الآن متأثّر از فضای آیه‌ست، پس آیه نمود پیدا می‌کنه (شبیهِ این حرف رو خودتون نوشته بودید تو یه پست). بعد هم این‌که اتّفاقاً شما فقط هم در موردِ بچّه نمی‌نویسید، مثلاً بندِ آخرِ این پست؛ خب من دنبالِ هم‌چین چیزهایی هستم. این بیان‌ها و زاویه‌دیدها و گفتن از این‌جورچیزها رو دوست دارم. وقتی این‌ها توی متن‌هاتون هست (ولو در اقلیّت و بندِ آخر و...) من به عنوانِ خوننده ارضا می‌شم کاملاً. به‌هرحال این‌جا وب‌لاگیه که نوشته‌هاش ور دوست می‌دارم.

پاسخ:
پاسخ:
طبیعیه خب. یک‌زمانی از درس و استاد نوشتم. یک‌زمانی از حال و هوای زندگی این‌جا. یک‌زمانی از دین و برداشت‌های خودم ازش. حالا هم نوبت آیه‌ست. به قول شما شاید نمود اصلی این‌روزهای من. البته این هم هست که آدم به هرحال سوژه‌های رو انتخاب می‌کنه برای نوشتن. شاید آیه این‌روزها نوشتنی‌ترین سوژه‌ست در برابر موضوعات دیگه. به هر حال شما همیشه لطف دارین نسبت به این وبلاگ. ممنون

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">