و أَعْلَمُ أَنَّکَ لِلرَّاجِینَ بِمَوْضِعِ إِجَابَةٍ ...
دوشنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۲، ۱۰:۰۸ ق.ظ
روزهدارى امسال من طبعا با سالهاى پیش متفاوت است. حالا دیگر نمىتوانم افطار تا سحر بیدار بمانم (مگر چند ساعت است اصلا؟)؛ چون آیه ساعت ٧ و ٨ صبح بیدار مىشود. در طول روز هم دائم باید دوان دوان دنبالش باشم و خیلى کم مىخوابد. خدا به همهى مامانها صبر بدهد؛ رسما سخت است این همه ساعت روزه و مادری کردن. آدم باید مدام حواسش به میزان انرژیاش باشد و الکی هدر ندهد ذرهای را که تاب همپا شدن با بچهای که دارد تازه دنیا را کشف میکند داشته باشد. بچهای که یکهو در عرض یک هفته 4 دندان با هم در میآورد و تازگیها یاد گرفته خودمختاریش را به رخ من و خودش بکشد با انتخابهایش (یاد گرفته که غذا را دیگر از دست من نخورد و اصرار دارد خودش لقمهها را بگذارد توی دهنش، یا گاهی لباسی را که تنش میکنم دوست ندارد و تمام تلاشش را میکند که لباسه را از تنش بکند و از این قصهها).
به هر حال یک سالهایی هم در زندگی آدم اینطور است که باید ماه رمضان بیاید و تو بدوی دنبال یک خط ابوحمزه و افتتاح و دعای سحر و پلک بزنی ببینی که یک هفته از ماه گذشت و تو هنوز دنبال آن دمی که بنشینی سر صبر، عشق این روزها را مزه کنی. دنیا میچرخد و مسئولیت و وظیفهى آدم همیشه یک طور نمىماند. ولی دلم تنگ شده برای ماه رمضان آن سال. برای توجه به اتفاقات عالم. برای ذکر.
۹۲/۰۴/۲۴