مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

این‌جا درونیات من است؛ مکشوف، رنگ‌هایش را می‌نگارم. این‌جا گاهی بلند فکر می‌کنم، گاهی زمزمه می‌کنم، شاید گاهی هم داد بزنم درباره‌ی بعضی لحظاتم و دل‌مشغولی‌های این سال‌هایم.

بایگانی

سلام بر ستاره‌های آن صحرا

جمعه, ۱۴ تیر ۱۳۹۲، ۰۸:۳۳ ق.ظ
پست قبل را که می‌نوشتم درون ذهنم با قصه‌ای دور درگیر شده بود.هر جمله‌‌اش را که می‌نوشتم، باز آن تصویر می‌آمد جلوی چشمم، دلم فشرده می‌شد. یکی از شما خط‌های سفید بین نوشته‌ی من را خوانده و چند کلمه برایم نوشته. کسانی از شما دلشان پیش دختر بچه‌ای‌ از قصه‌ای دور گیر است. 
۹۲/۰۴/۱۴

نظرات  (۱)

سبحان الله از آن قصه ی دور....

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">