مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

این‌جا درونیات من است؛ مکشوف، رنگ‌هایش را می‌نگارم. این‌جا گاهی بلند فکر می‌کنم، گاهی زمزمه می‌کنم، شاید گاهی هم داد بزنم درباره‌ی بعضی لحظاتم و دل‌مشغولی‌های این سال‌هایم.

بایگانی

و خداوند دختر بچه‌‌ها را آفرید محض دل‌‌ربایى

چهارشنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۲، ۱۲:۴۸ ق.ظ
وقتى صبح به این شوق از خواب بیدار شوى که با دخترت صبحانه بخورى؛ آن‌‌هم نه از این صبحانه‌‌هاى دم دستى بدو بدو، صبحانه‌ی مفصل میوه‌دار و املت‌دار،

وقتی شب‌ها که خوابید بنشینی عکس‌های شیطنت‌های روزانه‌اش را ببینی و دلت قنج برود،

وقتی بدون دخترت بیرون بروی و مدام فکر کنی چیزی کم است، چیزی گم شده‌است،

وقتی از راه می‌رسی، چهار دست و پا، درحالی که دست‌هایش را چلپ چلپ می‌گذارد روی پارکت‌ها، مثل فشفشه خودش را می‌رساند سمت تو،

وقتی هرجای خانه که راه می‌روی دنبالت می‌آید و همان دمِ پرَت می‌نشیند و بادقت چشم می‌دوزد به تک‌تک کارهایت،

وقتی حواست نیست و برای جلب توجه داد می‌کشد،

وقتی می‌خواهی بخوابانیش ولی تازه سر شوخی و سرخوشی‌اش باز می‌شود و چشم‌هایش برق می‌افتد،

وقتی رفتارهای منحصر به فردش کم‌کم بروز می‌کند و اداهایش مال خودش می‌شود،

وقتی کتاب برایش می‌خوانی و مدام می‌خواهد صفحه‌ی پشتی‌ش را ببیند و به سمت ته کتاب خم می‌کند خودش را،

وقتی یاد می‌گیرد انگشتان دستش را تند‌تند خم و راست کند به نشانه‌ی «بیا بیا»،

وقتی با آهنگ‌ها شاد می‌شود و ذوق می‌کند،

- این «وقتی‌ها» تمام نمی‌شود، هر روز بر تعدادشان اضافه می‌شود - 

همه‌اش هم گمانم به این گزاره ختم می‌شود که:‌ دنیا همین‌جا بایستد و تمام شود؛ من که راضی‌ام. چطور دل آدم‌ تاب می‌آورد این‌همه محبت را؟ 

۹۲/۰۴/۱۲

نظرات  (۸)

و تکلیف من که الان دلم خواست مادر یک دختر بچه باشم چیست؟!

خدا برای هم حفظتون کنه

پاسخ:
پاسخ:
ایشالا قسمتت بشه :)
وقتی یاد می‌گیرد انگشتان دستش را تند‌تند خم و راست کند به نشانه‌ی «بیا بیا»،
عزیزززززم
خدا حفظش کنه واقعا خدارو شکر کنید بابت تجربه ی این همه حس قشنگ
کاش بعضی حرف‌ها و ادای احترام‌ها یا آرزوی خوب کردن‌ها شکلک داشت تا آدم بی‌خودی سعی نمی‌کرد چیزی رو که نمی‌شه با کلمه و کلام بیانش کرد رو قلمی کنه. خدا حافظ و پناهِ آخر و اوّلش باشه تا ابد، زیرِ سایه‌ی پدر و مادرش.

پاسخ:
پاسخ:
دقیقا. اون‌وقت من هم این متن رو نمی‌نوشتم. از همون شکلک‌ها می‌ذاشتم :)
ای جانم...خدا حفظش کنه عزیزت رو با این همه دلربایی
عزیزم....الهی خدا حفظشون کنه....راستی برای من دعا کنید ایشالله توی این ماه تو راهیمون دنیا میاد... اگه فرصت کردین یه سوال خصوصی دارم که اگه دوست داشتین جواب بدین به ایمیل: شنیدم خارج از کشور اصل بر زایمان طبیعیه و در صورت اضطرار سزارین انجام میشه. اینجا که نه. یعنی اخیرا خانمهایی هستند که مایل به طبیعی هستند ولی عوامل بیرونی خیلی مشوق سزارین هستند. اینه که وقتی ادم تصمیم به طبیعی میگیره کلی مطالعه میکنه که تنهایی هم شده از پسش بر بیاد. من خیلی مطالعه کردم. ورزش میکنم و خلاصه دارم خودمو آماده میکنم. میخواستم بدونم شما زایمانتون طبیعی بود؟  میتونید توصیه هایی برام داشته باشین؟ یا احیانا خاطره و نکته جالبی دارید که بخوایید بگین؟

پاسخ:
پاسخ:

ایمیلت رو چک کن
عشق بود این پست.
وقتی رفتارهای منحصر به فردش کم‌کم بروز می‌کند و اداهایش مال خودش می‌شود

:))
ببین خدا چقدر دوست داره هااااااااااااااا
من که به جای تو خدا رو شکر کردم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">