You can't rely on it forever
اصلا حرفم این نبود البته. میخواستم راجع به یکی دیگر از ابزارهای صحبت کنم. من قبل از اینکه آیه به دنیا بیاید از این بیبی مانیتورها خریدم که وقتی خواب است توی اتاقش و من طبقهی پایین هستم، صدایش را بشنوم. یعنی واقعش این است که مخصوص برنامهی هیئت محرم خریدم که اگر آیه را گذاشتم بالا و خودم در آن شلوغی و سر و صدا آمدم پایین بتوانم رصدش کنم - که کردم. ولی بعدش به مرور به یکسری مشکلات دیگر برخوردم. یعنی از سفر ایران فهمیدم که چه بلایی دارم سر خودم میآورم در روند عادت کردن به این مانیتورینگ.
اولین آسیب این قصه برای من این بود که اعتمادم نسبت به گوش و حس خودم کمرنگ شد. یعنی وقتی آیه هرجا بخوابد و من مانیتور نداشته باشم دائم باید بروم چک کنم که آیا بیدار شده یا نه. و اصلا آدم در اینجور مواقع هر صدایی کاملا بیربطی را هم به صدای بچه شبیه میبیند و میپرد در اتاقی که درش را کیپ بسته (تازه ممکن است از صدای بازکردن در، بچه که در آسمان هفتم است از خواب بپرد). دومین آسیب همین به هم زدن حس آرامش مادر است. یعنی آیه که میخوابد، خب خوابیده دیگر، اصلا نیازی نیست من مدام چک کنم که آیا بیدار شده یا نه و آیا پتو از رویش رفته کنار یا نه یا نکند از خواب بپرد و من نفهمم و فلان. اصلا نیازی به اینهمه مراقبت نیست. بچه بیدار میشود و نهایتش دادی میکشد یا گریه میکند و تو را خبر میکند از بیدار شدنش. آن هم من که گوشم به شدت حساس است و آیه هم که تقریبا ساعت خواب و بیداریش منظم است. من با این سیستم مانیتورینگ فقط آرامش خودم را به هم میزنم و قدرت تمرکزم را بر کاری که دارم انجام میدهم، کم میکنم.
حالا خودم را عادت دادهام که فقط روزهایی که مهمان داریم و خانه شلوغ است یا موقعی که شرایط واقعا طوریست که ممکن است صدای آیه را نشونم از مانیتور استفاده میکنم. البته شبهای دندان درآوردن هم به درد میخورد. چون بچه خوابش سبک است از درد و مدام میپرد از خواب ولی باز میخوابد. من هم از صدایش از خواب میپرم و بدون اینکه لازم باشد از جایم بلند شوم و بروم به اتاقش، همانطور چند ثانیه نگاه میکنم به تصویرش و مطمئن میشوم که باز خوابش برد یا نه و اینطوری زندگی راحتتر میشود.