مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

این‌جا درونیات من است؛ مکشوف، رنگ‌هایش را می‌نگارم. این‌جا گاهی بلند فکر می‌کنم، گاهی زمزمه می‌کنم، شاید گاهی هم داد بزنم درباره‌ی بعضی لحظاتم و دل‌مشغولی‌های این سال‌هایم.

بایگانی

یک پست ایده‌آل‌پندارانه

سه شنبه, ۷ خرداد ۱۳۹۲، ۱۱:۱۲ ب.ظ

دیروز از صبح هوس خمیربازی و ورز دادن و این‌چیزها توی سرم بود. ولی آیه لثه‌هایش متورم بود و درد می‌کرد و یک‌بند جیغ می‌زد. نقشه کشیده بودم که وقتی خوابید کلوچه‌ای، نانی، شیرینی‌ای چیزی بپزم. ولی معمولا به همین سادگی نیست. آیه ساعت 8:‌30 می‌خوابد و من تازه کارهای شخصی‌م شروع می‌شود و حتی حرف زدن دونفره‌مان با وحید. خلاصه که دیشب ساعت 10 بود که من رفتم سراغ آرد و مایه‌خمیر و شکر و زنجفیل و خرما و گردو که کلوچه درست کنم. طبعا درست کردن خمیرش بیش از یک ساعت طول کشید تا ور بیاید و این‌ها. من مدام در ذهنم از تصور این‌که چند وقت دیگر می‌توانم با آیه بنشینم و با هم خمیر بازی کنیم توی دلم ذوق می‌کردم. داشتم فکر می‌کردم یعنی از چند سالگی می‌تواند چه کارهایی را بدون کمک من انجام دهد که آخرش یک سری کلوچه یا بیسکوئیت درست و درمان و قابل خوردن داشته باشیم؟ امروز این پست را دیدم. فهمیدم  خیلی هم نباید صبر کنم. زود می‌رسد آن روزها.

یاد پستی افتادم که آیه دوماهش بود نوشته بودم. کمی ایده‌آل‌نگرانه‌ است ولی غیر عملی نیست:

 «مهمان‌ها رفتند. الان من مانده‌ام و دختر. حالا باید شروع کنم چیزهایی که سال‌ها برایشان نقشه کشیدم را عملی کنم. باید برای دختر قرآن بخوانم و شعر. بیش‌تر قرآن را باید بگذارم بر عهده‌ی وحید که قرائت‌های مختلف بلد است. خودم‌ بیش‌تر باید دعا بخوانم با دختر.

شعر را فعلا باید از غزل شروع کنم. حافظ و سعدی و مولوی. باید یک زمانی هم بگذارم برای شاهنامه – بعدتر شاید. یعنی برنامه‌ام برای شاهنامه مفصل است. باید نمایش بازی کنیم شاهنامه را باهم. از وقتی نگار شاهنامه را نقالی می‌کند این ایده آمد توی ذهنم که باید من و دختر با هم شاهنامه‌بازی کنیم. در این حد خیال بافته‌ام که حتی با هم بنشینم یک‌سری لباس نمایش بدوزیم؛ شنل و کلاه و این‌ چیزها. یک‌سری هم وسایل دست و پا کنیم یا بسازیم؛ زره و شمشیر و گرز و دیگر اقلام. خدا را چه دیدی شاید چند سال دیگر دیدم دور و برمان بچه زیاد است و ظرفیتش هست، یک کلاس نمایش تاریخ ادبیات راه انداختیم. مثل کلاس‌های تاریخ ادبیات خانوم فقیه که هم‌چین از رودکی و سنایی و انوری و ناصر خسرو بگیر تا حافظ و سعدی و جامی تا نیما و سهراب و فروغ‌، همه را از بر شویم یک‌بار دیگر.

همین کاردستی درست کردن هم خودش جزو برنامه‌ است. کاغذ و پارچه و چسب و قیچی و غیره. شاید هم رفتم از این کتاب‌های کاردستی گرفتم و با هم نشستیم از این‌جور چیزها سر هم کردیم. کلی هم کتاب قصه‌ی فارسی برای آیه خریدم این‌بار که ایران بودم.

یک‌سری هم موسیقی درست و درمان باید با هم گوش کنیم. گوش هر دوتایمان تربیت شود – آن زمان‌ها که سه‌تار می‌زدم خوب یاد گرفته بودم چطور صداهای سره را از ناسره تشخیص بدهم؛ باید برگردم به آن دوره. این‌بار ایران رفتم موسسه‌ی نظر و یک‌سری سی‌دی‌ خریدم. واقعا که درود به ناصر نظر با این‌همه کاری که برای موسیقی بچه‌ها کرده

از همه‌ی این‌ها مهم‌تر باید بازی خلق کنیم باهم. باید توانایی‌هایش را کم‌کم کشف کنم و پا‌به‌پای هم ذوق کنیم از بازی‌هایمان. یک روزهایی هم که هوا خوب است باید برویم برگ و گل و درخت و رودخانه و ابر و خاک و پرنده و خزنده و درنده و جانواران دیگر را کشف کنیم.»

حالا شیرینی‌پزی و آش‌پزی هم شده جزو برنامه. نمی‌دانم چرا آن‌موقع یادم نبود.

کلوچه‌های زنجفیلی‌خرمایی‌گردوئی نصف‌شبانه

۹۲/۰۳/۰۷

نظرات  (۸)

اوه اره حق با شماست! اما الان من با موزیلا و کروم چک کردم نتونستم...
پیکوفایل سایت خوبیه

پاسخ:
پاسخ:
ممنون
همون قدر که از خوندن پست منصوره ذوق کردم با دیدن شف نرگسی از خوندن این پست هم ذوق زده شدم...
دنیای مادرها چقددددر پر از ارزو و عشق است

+عکس کلوچه ها انگار سایتی که اپلود شده فیلتر شده دوباره اپلودش میکنید؟

پاسخ:
پاسخ:
اول: ممنون
دوم:‌ ظاهرا تعداد سایت‌های آپلود که در ایران قابل باز شدن است هر روز کم‌تر می‌شود. البته من چک کردم با فایرفاکس عکس‌ها باز می‌شود و با کروم نمی‌شود. بقیه‌ی براوزرها را نمی‌دانم.
ممنون که جواب دادید
سلام
چه حوصله ای دارید؟؟؟
بچه دوست بودید از اول؟
ممنون که جواب دادین
چند سال پیش وقتی شروع به خوندن این وبلاگ کردم هنوز ازدواج نکرده بودم و دیگه همیشه مرتب وبلاگتون رو خوندم
بعد یه مدت نیومده بودم اینجا
تا اینکه وقتی وبلاگتون رو باز کردم عکس یه نوزاد چند روزه رو دیدم که تقریبا همسن و تا حدی شبیه به امیرعباس خودم بود
این حسن تصادف برام جالب بود
بازم ممنون
سلام مکشوف جان
ببخشید من ازتان یک سوال دارم
پسر من 17 خرداد ماه هفت ماهش پر می شود و میرود توی هشت ماه
فکر کنم کمی از آیه کوچکتر باشد
سینه خیز نمی رود و به تنهایی و بدون کمک نمی نشیند و علائم دندان را دارد ولی دندان در نیاورده
با خواندن سایتها و کتابهای کودک می بینم که توانایی اش در حد بعضی مشخصات رفتاری و عملی سنش نیست
اگر برایت زحمت نیست بهم میگویی که آیه هم اینطور است یا نه؟

پاسخ:
پاسخ:
سلام مریم جان
به نظرم اصلا نگران نباش. هر بچه اى روند رشدش با بچه هاى دیگه فرق مى کنه. من تقریبا یک ماه با آیه تمرین نشستن کردم. سینه خیز هم مى ره ولى بیشتر دوست داره رو دستهاش بلند شه. ولى اینها اصلا دلیل نمى شه که پسرت رو مقایسه کنى. من اینجا دوستانى دارم که بچه هاشون هم سن آیه اند و هر کدوم یک سرى کارها و توانایی ها رو دارند و بعضى رو ندارند. چیزى که یاد گرفتم اینه که عجله و مقایسه نباید کرد. هر بچه اى یک وقتى آمادگى کارهاىى رو پیدا مى کنه.
چه نقشه های خوبی کشیدی :)
عجب رنگ بندی! این زرد و آبی هم خوب به هم حال می دهند ها!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">