مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

این‌جا درونیات من است؛ مکشوف، رنگ‌هایش را می‌نگارم. این‌جا گاهی بلند فکر می‌کنم، گاهی زمزمه می‌کنم، شاید گاهی هم داد بزنم درباره‌ی بعضی لحظاتم و دل‌مشغولی‌های این سال‌هایم.

بایگانی

از روزهای ساده‌ و دلایل واضح

دوشنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۴:۳۵ ق.ظ
من همیشه برایم سوال بود که چرا خانوم‌های بچه‌دار عکس‌های پروفایل‌هایشان توی فیس‌بوک و اکانت گوگل و یاهو و وایبر و واتس‌اپ و خلاصه جاهای دیگر هم‌راه بچه‌شان است. هزار جور هم تحلیل کرده بودم مسئله را برای خودم. مثلا این‌که خب محبت مادر به بچه‌اش سبب می‌شود بخواهد هویتش این‌طور شناخته شود که بچه‌دار است. انگار این بچه یک‌طور عنصر مهمی است برای آن مادر در معرفی خودش. یا مثلا این‌که گاهی در ژانر مذهبی می‌شد حدس زد که مادر و بچه یعنی این‌که کسی مزاحم نشود؛ با کسی شوخی نداریم. یا چیزهای دیگر که الان یادم نمی‌آید. دیروز فهمیدم مسئله این‌قدرها هم که فکر می‌کردم پیچیده نیست. داشتم دنبال یک عکس جدید از خودم می‌گشتم که بگذارم توی یکی از پروفایل‌ها،‌ بعد زمین و زمان را گشتم و رسما هیچ عکسی پیدا نکردم جز این‌که آیه بغلم است یا بهم آویزان است یا روی پایم نشسته یا کنارم است و غیره. بله. به همین سادگی. گاهی هم شاید آن مادرها می‌خواسته‌اند عکس تکی از خودشان بگذارند ولی بی‌نواها هیچ عکس بی‌بچه‌ای نداشته‌اند از یک زمانی به بعد. 

بعد امروز من و آیه صبح رفتیم خرید. یک هفته نشده که شروع کرده به میوه‌جات و سیفی‌جات و غیره خوردن. رفتم چند قلم میوه و سبزی ارگانیک بخرم که برایش درست کنم. ظهر گذشته بود که رسیدیم خانه. بادام چرخ کردم برای حریره، گذاشتم بپزد. سیب گذاشتم بپزد. سیب‌زمینی شیرین قرمز گذاشتم بپزد ... بادام سر رفت روی گاز - بادام هم مگر سر می‌رود آخر. لجم در آمد باید تمیزش می‌کردم که بتوانم برنج و خورشت ناهار؟ شام؟ را بپزم. 

دور بعدی پوره کردن همه‌ی این‌ها و قوام آوردن حریره بادام و جا انداختن خورشت و دم کردن برنج بود. همه‌ی این کارها هم البته با سر و صدای آیه و شکلک و واروی من. تا همین حالا که ساعت 7:30 عصر است یک‌سره توی آشپزخانه بوده‌ام یا لباس‌هایش را شسته‌ام و تا کرده ام و غیره. 

خنده‌دار است برایم. از یک خودخواهی محض انگار رسیده‌ام به دیگرخواهی محض بدون این‌که اعتراضی داشته باشم. آدم مات می‌ماند این‌همه ساعت داشت در روز پیش از آیه، چه کار می‌کرد دقیقا؟ من البته یادم است درس می‌خواندم و حرص می‌خوردم و گاهی هم دوستی می‌کردم با این و آن. 

۹۲/۰۲/۰۹

نظرات  (۱۱)

حسرت کارای نکرده حسرت دغدغه های فکریتون غیر از بچه داری؟؟؟

پاسخ:
پاسخ:
دغدغه سرجاشه. کارهای نکرده هم لابد به موقعش انجام می‌شه.
واقعا؟؟؟
پس چجوری تا 7:30شب دوام اوردین ؟
همه ی این کارارو میکردین اما داشتین حسرتم میخوردین؟؟؟

پاسخ:
پاسخ:
حسرت؟ حسرتِ چی؟
سلام
واقعا راسته که ادمای با دغدغه خهم بعد از بچه دار شدن عین یه خانومی که خیلی هم دغدغه ها رو نداره میتونه راحت بچه داریشو کنه و کاملا لذت ببره و به هیچ عنوان به دغه دغه هاش با دید حسرت نگاه نکنه؟؟؟

پاسخ:
پاسخ:
نه. راست نیست :)
نرگس جان اولین روز مادرت مبارک!

پاسخ:
پاسخ:
ممنون
ان شاالله همیشه سایه تون بالا سر آیه باشه :)

روزتون هم مبارک

پاسخ:
پاسخ:
ممنون
مطمئن هستی که دیگرخواهی محضه؟ شاید سالها بعد آشکار بشه که در قبال اینها ازش توقع داری.
رسیدن از خودخواهی محض به دیگرخواهی محض! مادری چه معجزه ها که نمی کنه ! اگه هویت مادری شکل بگیره مادر تلاش برای رفع نیازهای کودکش داره بدون هیچ چشمداشتی! ممنون که تو اوقات فراغتم هم منو درگیر پایان نامم می کنید

پاسخ:
پاسخ:
:)
جل الخالق
یادم آمد فردا قاعدتاً اولین باری‌ست که روز مادر، روز شما هم می شود!
این لباس قشنگ تا همیشه به قامت‌تان برازنده باد.

پاسخ:
پاسخ:
ممنون مریم جان. در ضمن ابراز دلتنگی :)
هم‌این از یک خودخواهی محض رسیدن به یک دیگرخواهیِ محض است که مادری را عشق می‌کند.
برای من هم همیشه سؤال بود و با خوندنِ این مطلب دیگه نیست. بندِ آخر هم کلّاً خیلی خوب و مهم بود.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">