مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

این‌جا درونیات من است؛ مکشوف، رنگ‌هایش را می‌نگارم. این‌جا گاهی بلند فکر می‌کنم، گاهی زمزمه می‌کنم، شاید گاهی هم داد بزنم درباره‌ی بعضی لحظاتم و دل‌مشغولی‌های این سال‌هایم.

بایگانی

و گر به جام برم بی تو دست در مجلس ...

شنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۲، ۱۱:۵۳ ق.ظ
بعد از پست دیشب، همین‌طور داشتم صفحه‌ى مبایلم را نگاه مى‌کردم که عدد تقویمش شد یک. گفتم اِ چه ناغافل اردیبهشت شد. هرچند اردیبهشت تقویمى اینجا تطابقى با طبیعت بیرونى ندارد به واقع - تگرگ و سرما و اینهاست هنوز اینجا؛ فروردین هم نشده چه برسد به اردیبهشت. ولى خب آدم است دیگر. یاد آن سال شیراز مى‌افتد و عطر بهارنارنج‌هاى کوچه خیابان. شبی که سروهاى آن باغ نقره‌اى رنگ بودند. و سعدى! چه روزهاى اردیبهشتى‌اى داشته‌ام من با سعدى. 

امسال فال حافظ نگرفتیم سر سال تحویل، عوضش مائده برایم فال سعدى گرفته بود و خوانده بود و فرستاده بود. «میان باغ حرام است بى تو گردیدن». باید امروز بروم از لاى جعبه‌هاى کتاب، آن کلیات سبز رنگ سعدى را پیدا کنم و  غزل بخوانم فوت کنم توى هوا. شاید یادش بیفتد که بهار است؛ اردیبهشت است.

۹۲/۰۱/۳۱

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">