ما درون را بنگریم و حال را
شنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۲، ۱۰:۱۵ ب.ظ
یکی از مشکلات من در نوشتن لحن است. مخصوصا وقتی میخواهم متن دنبالهداری بنویسم. مثلا همین سفرنامهی ایران رفتنمان را. از آن روز که قسمت اولش را نوشتم تا همین امروز دیگر نمیتوانم آن لحن را برای خودم تکرار کنم چون حالم تغییر کرده. یعنی اگر شادتر یا ناراحتتر یا لجدرآمده یا عصبانی باشم نمیتوانم برای لحنم نقاب درست کنم و یک متن خنثی یا چیزی شبیه همانکه بار پیش نوشته بودم در آورم. کلماتم، جملهبندیهایم، نگاهم، طرز قصه گفتنم همه فرق میکند. کلمات، من را لو میدهند. حال من را میکنند توی چشم مخاطب. برای همین باید صبر کنم که یک روز و ساعتی باز حالم برگردد سر جایش تا بقیهی ماجرا را تعریف کنم. سر سفرنامهی حج هم همینطور شد. هنوز پستهایش ویرایش نشده توی صندوقخانه خاک میخورد. چه میدانم شاید یک روزی یک سر و سامانی دادم بهشان منتشرشان کردم.
۹۲/۰۱/۳۱
او را به مقصد مورد نظرش برسانید نه مقصود مورد نظرتان
در تاکسی،خودتان را به در بچسبانید نه به او
...
به روزم