آسمان ابری
شنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۲، ۰۵:۵۸ ب.ظ
روزهای عزاداری دونفرهی من و دختر است. همین روزهایی که در شهر جدید هنوز مسجد شیعهها را پیدا نکردهایم که برای شبهای فاطمیه برویم ببینیم اصلا برنامهای دارند یا نه. همین صبحهای دم طلوع که دختر بیدار میشود و هوا جان میدهد برای سلام دادن از راه دور. همین روزهایی که میروم در اتاقش مینشینم، مینشانمش جلوی زانوهای خودم که یاد بگیرد نشستن را و حدیث کساء میخوانم. دختر هم با دامن من و اسباببازیهایش سرگرم است.
شاید ما هم شدیم محفلی از محافل اهل زمین که در آن ذکریست که در رحمت را به رویمان بگشاید.
۹۲/۰۱/۲۴
قبول بشد