مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

این‌جا درونیات من است؛ مکشوف، رنگ‌هایش را می‌نگارم. این‌جا گاهی بلند فکر می‌کنم، گاهی زمزمه می‌کنم، شاید گاهی هم داد بزنم درباره‌ی بعضی لحظاتم و دل‌مشغولی‌های این سال‌هایم.

بایگانی

قیدار

پنجشنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۱، ۱۱:۴۴ ق.ظ
بله؛ قرار نیست که نویسنده بنشیند به دل مخاطب کتابش را بنویسد. آن‌هم امیرخانی. ولی دلیل نمی‌شود مخاطب هم به روی خودش نیاورد که چه کار شاقی کرده و خودش را لای چه منگنه‌ای قرار داده برای تا ته خواندن قیدار. 

یا من زیادی فرق کرده‌ام یا امیرخانی افتاده‌ست در بند تکرار و حرفه‌ای‌گری. حرفه‌ای بودن البته خوب است. ولی حدش به نظرم تا جایی‌ست که آن‌چه قرار است از دل برآید را تحت‌الشعاع قرار ندهد. قیدار نه این را داشت برای من نه آن را. حرف دل غبارآلودی که افتاده بود در مخمصه‌ی حرفه‌ای‌گری مخدوش.

یک زمانی گلشیری در وصف کتاب‌های نادر ابراهیمی چیزی گفته بود در این مضمون که کمر کتاب‌خانه‌ی من زیر بار کتاب‌های ابراهیمی شکست، دریغ از یک خط داستان! قیدار قرار بود داستان باشد؟ شخصیت‌پردازی و گره داستانی داشته باشد؟ روایت‌گر باشد؟ انگار یک سری آدم ریخته بودند دور و بر امیرخانی که بیا ما را بنویس. بعد که نشسته بنویسد دیده چیز زیادی هم ازشان نمی‌داند. به این‌جا که می‌رسد روایت هم گم می‌شود؛ مخاطب مدام درگیر است با خودش و خط‌های کتاب که چه کند با این حباب‌های علامت سوال که بالای سرش می‌چرخد. انگار ایده از همان فصل اول به دوم شهید شده و با علیین هم محشور شده - خوب ایده‌ای بوده چون - ولی چیزی به مخاطب، نه فقط، به خود نویسنده هم نرسیده که قلمش را به وجد آورد. همین می‌شود که ریتم روایت کند و غیرجذاب می‌شود.  

البته این را هم بگویم که پایان داستان را نسبت به بقیه‌ی کتاب‌هایش - چه آن «من‌ او»ی دل‌برانه و چه آن «بی‌وتن» - بسیار دوست‌تر داشتم. همان فصل آخر سبب شد این‌ها را بنویسم وگرنه اصلا به صرافت نوشتن هم نمی‌افتادم حتی. چیز دیگری که هنوز خوب است در کار امیرخانی این دغدغه‌ی الگوی‌سازی عملی برای زندگی عقیده‌مند است (که این‌بار متمرکز شده بر راه و رسم زندگی جوان‌مردی و آیین فتوت) که در کتاب‌های قبلی دل‌نشین‌تر بروز کرده بود و این‌جا هم قرار بوده همان‌قدر خوب و پر قدرت باشد که از نظر من نبود. بعد این‌طور مطرح کردن دغدغه‌های دردمندانه‌ی اجتماعی معاصر و رجوع به راه‌حل‌هایی از دل خود جامعه - که اتفاقا بن‌مایه‌ی مذهبی هم دارد - چیز خوبی‌ست. ولی این متن قرار بود داستان باشد یا منبر قیدار؟

۹۱/۰۵/۱۲

نظرات  (۶)

"الف...
.
بر گردن عشق ساده ام
که انگشترش نخی ست
گلوبند زمردین شعر مرا
باور نمی کند کسی
لعنت به شعر و من
...
سلام و درود
این بار نیز خانه ی ما با یک رویای جدید و یک ضیافت دیگر میزبان شماست. نمی دانم این میهمانی ها تکراری شده اند یا هنوز دوست داشتنی هستند. این بار اما با دو سفره افطار؛ یک آیه قرآن العزیز؛ یک رباعی از شیخ شیراز؛ چند سطر دست و پا شکسته از بهنام؛ چند تابلو بر در و دیوار خانه مان و یک غزل شخصی و یکی دو مطلب دیگر میزبان افکار روشن و چشمان خوش بینتان هستم. امید که ردپای عبورتان و گرمای حضورتان روشنا بخش اندرونی خانه مان باشد.
پس چه خوب شد نرفتم بخونمش. با این نوشته ت, عزمم جزم شد برای نخوندن قیدار.




البته علت‌های زیادی دیگه هم وجود داره که آدم بابتشون باید کارهای امیرخانی رو بخونه به نظرم.
چه دقیق و خوب بود البته این جمله ت درباره ش:
"چیز دیگری که هنوز خوب است در کار امیرخانی این دغدغه‌ی الگوی‌سازی عملی برای زندگی عقیده‌مند است"
نرگس من هنوز این قدر از بی وتن حرصی ام که دلم نمی ره بخونم قیدار رو.ارزش داره؟




ﻣﮕﻪ ﻣﺎ ﭼﻨﺪﺗﺎ ﻧﻮﻳﺴﻨﺪﻩ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﺩﻏﺪﻏﻪ‌ﻫﺎ و ﺍﻳﻦ ﻗﻠﻢ ﺩﺍﺭﻳﻢ؟ ﺍﺭﺯﺷﺶ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﺩ. ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺳﻄﺢ ﺗﻮﻗﻌﺖ ﺭﺍ ﺗﻨﻈﻴﻢ ﮐﻦ ﺑﻌﺪ ﺑﺮﻭ ﺳﺮﺍﻏﺶ
:))
منصفانه انتقادتونو نوشتید به‌نظرم؛ منصفانه‌تر از من! خیلی جالبه که آخرین سطرِ نقدهامون -هردو- با سؤال تموم شده. اون‌هم سؤالی تقریباً با مضمونی مشترک.




ﺍﺗﻔﺎﻗﺎ ﻧﻘﺪ ﺷﻤﺎ ﺭﻭ ﺧﻮﻧﺪﻡ ﺩﻳﺸﺐ. ﻳﻌﻨﯽ ﺷﮏ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﺯﻳﺎﺩﯼ ﺗﻨﺪ ﻣﯽ‌ﺭﻡ ﺷﺎﻳﺪ. ﺍﻟﺒﺘه ﻧﻘﺪ ﺷﻤﺎ ﻣﻄﻮﻝ ﺑﻮﺩ و ﻣﻦ ﻫﻢ ﮐﻪ ﻃﺒﻖ ﻣﻌﻤﻮﻝ ﺣﻮﺻﻠﻪ‌ی ﺧﻮﻧﺪﻥ ﻣﺘﻦ‌ﻫﺎﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﺭﻭ ﻧﺪﺍﺭم. ﻭﻟﯽ ﻳﮏ ﺣﺴﯽ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﮑﻪ ﺧﻴﻠﯽ ﻫﻢ ﺗﻨﺪ ﻧﻤﯽ‌ﺭﻡ ﺳﺮ ﺍﻳﻨﮑﻪ ﺍﻣﻴﺮﺧﺎﻧﯽ ﻣﻨﺒﺮ ﺭﻓﺘﻨﺶ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻬﻢ ﺩﺍﺩ

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">