چون نشان من تویی*
---
سفر چیز خوبیست. باعث میشود آدمی که برمیگردد سر خانه و زندگیش (اگر سفر ازش برگردد البته)، انگیزه و توانایی داشته باشد که یکسری از عادتهای ناخوبش را تغییر دهد. مثل من که همیشهی خدا آرزو دارم شبها زود بخوابم و صبحها قبل اذان بیدار شوم و طلوع را ببینم. سفر اگر طولانی باشد که چه بهتر. اصلا آدم یادش میرود قبلا چه عادتهایی داشته. طرح زندگیش نو میشود.
این البته یک تکهی کوچک از چیزیست که توی سرم دارد وول میخورد و میخواهم بنویسمش. سفر از این شهر به آن شهر خوب است. خیلی خوب. ولی سفر زیارتی چیز دیگری است حتی اگر خودت نفهمی چه اتفاقی افتاده برایت بعد از آن زیارت. مثل دو سه سال پیش ما که رفتیم کربلا و به خیالمان آب از آب تکان نخورد. پشتبندش حج رفتیم و وقتی برگشتیم فکر کردیم اثرش مثل عطر پرید، بعد از یک مدت. ولی اینطور نیست. مناسک مذهبی و زیارتها تغییرهای اساسی در زندگی آدم بهجا میگذارند. بنا نبود اینجا بنویسم ولی اینکه دو روز از ماه رجب را مدینه باشی و سه شب را مکه کلا ممکن است روال زندگیت را دگرگون کند - به برکت همان زیارت کربلا. بهترین سفر عمرهیمان بود این سفر 5 روزه. حالا اینکه چطور ما یکطور بیبار و بیقیدی، راهمان را کشیدیم و رفتیم خودمان را در صف عمرهی رجبیها جازدیم و سرخوش شدیم، حکایتی دارد برای خودش. شکر خدا.
* وای آن کس کو در این ره، بینشان تو رود | چو نشان من تویی، ای بینشان بیمن مرو