مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

این‌جا درونیات من است؛ مکشوف، رنگ‌هایش را می‌نگارم. این‌جا گاهی بلند فکر می‌کنم، گاهی زمزمه می‌کنم، شاید گاهی هم داد بزنم درباره‌ی بعضی لحظاتم و دل‌مشغولی‌های این سال‌هایم.

بایگانی

فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هَذَا الْبَیْتِ

دوشنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۱، ۰۹:۰۳ ب.ظ
همین‌طوری نیست که سرت را بندازی پایین و ماستت را بخوری. خدا هر روز برایت برنامه‌ای دارد. اصلا غافل‌گیری کار دائمش است. یک‌روزهایی می‌رسد در زندگی آدم که دانه‌دانه‌ی دعاهایش درست روبه‌روی چشم‌هاش مستجاب می‌شوند.   

... الَّذِی أَطْعَمَهُم مِّن جُوعٍ وَ آمَنَهُم مِّنْ خَوْفٍ

۹۱/۰۱/۲۸

نظرات  (۴)

متن که هیچ، ولی باور کنید «تیتر» هم به خواننده نمی‌گوید نویسنده دارد می‌رود زیارتِ خدای آن خانه. (تیریپِ مرگِ مؤلف و ایهام‌ستیزی و اینا)
ازآن پُست‌های زبان‌رمزی‌ست. بی‌چاره من که نه زبانِ رموز می‌دانم، نه مطعم‌م و نه مؤمن.




رمزش کجا بود. روشن و صاف دارم حرف می‌زنم که.
خوش به حالت
چقدر خوشحال کننده و چقدرتر امیدوارکننده..

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">