مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

این‌جا درونیات من است؛ مکشوف، رنگ‌هایش را می‌نگارم. این‌جا گاهی بلند فکر می‌کنم، گاهی زمزمه می‌کنم، شاید گاهی هم داد بزنم درباره‌ی بعضی لحظاتم و دل‌مشغولی‌های این سال‌هایم.

بایگانی

آن فمنیزم آمیخته به مذهب!

شنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۰، ۱۰:۵۲ ب.ظ
دیشب بعد از این‌که 48 ساعت تمام از دست استادم حرص خورده بودم و هیچ‌کدام از سلول‌های بدنم درست و آدم‌وار عکس‌العمل نشان نمی‌دادند، ولو شدم روی مبل هال. وحید داشت با تلفن حرف می‌زد. یادم افتاد می‌خواستیم سانس 10:30 برویم سینما یک انیمیشن خنده‌دار ببینیم، ساعت ولی 10:20 بود و اصلا از در خانه بیرون رفتن مثل فحش بود در آن باد سردی که می‌آمد و برف و یخ. از همان‌جا که نشسته بودم توی ذهنم داشتم سی‌دی‌هایی که توی سبد چوبی کنار تلویزیون بود را ورق می‌زدم؛ یادم نمی‌آمد چی‌ها را ندیدم هنوز. وحید که تلفنش تمام شد یاد «ورود آقایان ممنوع» افتادم. اصلا گذاشته بودم یک شب باهم ببینیم این را. گفتم ورود آقایان ممنوع را می‌گذاری ببینیم؟ سی‌دی را گذاشت توی دستگاه و خودش رفت خنزرپنزر بیاورد بخوریم. لواشک شیرین خانگی آورد و یک ظرف نصفه‌ی آلوچه‌ی تواضع، نارنگی و پرتقال و گریپ‌فروت هم روی میز بود. تبلیغات فیلم را رد کردم و چراغ‌ها را خاموش کردیم. وحید هی نوارهای باریک از لواشکه می‌برید و می‌داد به من؛ خوش‌مزه نبود. دوست نداشتم. گفتم: دیگه نمی‌خورم؛ آلوچه خوردم که مزه‌ی قبلی یادم برود. 

فیلم ولی خوب بود. مدام یاد دبیرستانمان می‌افتادم که سال آخر معلم‌های تست عربی و زبان و اقتصاد و ریاضی و نمی‌دانم چی‌ِ دیگر از قلم‌چی می‌آمدند و این بی‌سابقه بود در مدرسه‌ی ما. همه‌ی این‌ها هم از آن‌جایی آب می‌خورد که ما باید به‌ترین رتبه‌ها را می‌داشتیم در کنکور، حتی در رقابت با شاخه‌ی پسرانه‌ی مدرسه‌مان. برای همین آمدن آن معلم‌ها مباح اعلام شده بود ولی عکس‌العمل‌ها خام و شتاب‌زده بود اغلب. اصلا یک زنگ مخصوص گذاشته بودند برای وقتی که این معلم‌ها وارد می‌شدند. صدای آن زنگ که می‌آمد، همه باید می‌چپیدند توی کلاس‌ها یا سالن نماز و یکی از عوامل دفتر هم معلمه‌ را اسکورت می‌کردند تا کلاس ما. توی راه‌رو‌ها هم یکی دو تا ناظم و معاون می‌ایستادند که یک وقت کسی بی‌حجاب آن وسط‌ها پیدایش نشود. بعد این‌طور هم نبود که فقط مثل مترسک بایستند، یک‌بند فریاد می‌کشیدند:‌ خانوم‌ها مرد!‌ مرد! و ماها این‌قدر مسخره‌بازی در می‌آوردیم و می‌خندیدیم از این حرکتشان که. البته تعریف حجاب هم مقنعه و چادر بود وگرنه که ما اصولا در مدرسه روسری‌های سفید سر می‌کردیم چون بقیه‌‌ی ساختمان‌ها مشرف بودند به حیاط ما. توی ساختمان ولی دل‌به‌خواه خودمان بود؛ فقط مدیر و معاون از این‌که روسری دور گردنمان باشد منتفر بودند یا باید بر می‌داشتیم یا باید سر می‌کردیم. خلاصه که همیشه‌ هم یکی از معلم‌های خانوم توی کلاس‌مان می‌نشست وقتی معلم‌های قلم‌چی می‌آمدند. یکی دوبار یادم است که کسی از معلم‌های خودمان نیامد و بعدش غوغایی به پا شد چون که دختر‌ها زیادی با معلم مرد گرم گرفته بودند و از این حرف‌ها. یک معلم عربی‌ای هم بود که کلا از وقتی می‌رسید توی کلاس رویش را می‌کرد به تخته و تست می‌نوشت و حل می‌کرد و بعد هم بی‌آن‌که به ما نگاه کند از در می‌رفت بیرون. فکر کنم خیلی خوب برایش توضیح داده بودند که رو سمت ما برگرداندن همانا و به سرنوشت معلم اقتصاد دچار شدن همان؛ طرف را نه‌تنها از مدرسه‌ی ما بیرون کردند بلکه در هیچ موسسه‌ای دیگری هم پیدایش نشد. خلاصه که فیلم خیلی خوب این فضای بی‌خیالانه‌ی بچه‌مدرسه‌ای‌ها و حساسیت‌های (اکثرا) نابه‌جای* مدارس دخترانه را تبدیل به طنزی با ریتم تند کرده بود؛ آن فضای مذهبی آمیخته به حس‌های فمنیستی را. 

* من البته منکر وظیفه‌ی مدارس مذهبی در حفظ حریم‌ها نیستم. منتها شیوه و روش خنده‌دار بود و پر از کژکارکرد. راه‌حل به نظرم آموزش مهارت‌های ارتباطی‌ست و مدیریت احساس و زاویه‌ی دید که به نظرم خود کادر مدارس هم اغلب این‌چیزها را بلد نیستند. 

۹۰/۱۲/۱۳

نظرات  (۳)

فمنیزم،برابری زن و مرد و هم ج نس گرایی
« فمنیزم » بر حسب ظاهر بمعنای مذهب اصالت زن و مادینگی است و مکتب استقلال وجودی زن از مرد. ولی این فقط صورت ظاهر ادعاست که در بطن آن معنائی کاملاً متضاد حضور دارد و آن غایت نفرت زن از زنانگی خویشتن است که بصورت انزجار از مرد خودنمایی می کند. این مکتب مالخولیایی که حاصل نابودی زنانگی و بلکه مادینه گی زن است از بطن مکتب برابری زن با مرد سربرآورده است. زن پنداشت که در همسان سازی خود با مرد می تواند سعادتمند شده و از اسارت مادینه گی خود خارج شود ولی هر چه که برابر تر شد احساس نابودی و اسارت بیشتری کرد تا اینکه بر علیه مرد اعلان جنگ نمود و فمنیزم معنای این نبرد است.

از کتاب دایره المعارف عرفانی - جلد ششم ص 41 " استاد علی اکبر خانجانی

دانلود کتاب :

http://dl.ketabkhane-erfani.com/download/ketabha/daeratolmaaref6.zip

از وبلاگ عرفان زندگی http://erfan-zendegi.blogfa.com/
جک خرگوشه را بگو! :))))
با خاصّه‌پروریِ آموزشی مخالف‌م. مذهبی باشد، علمی یا هر قید و شرط و گزینشِ دیگری.




چون مبنا معمولا اول مرتبه‌ی اقتصادی‌ و بعد نمرات‌ست من هم مخالفم ولی با اصل قضیه مشکلی ندارم. یعنی فکر می‌کنم در هر جامعه‌ای باید انواع سیستم‌های آموزشی وجود داشته باشد به این شرط که امکان دسترسی مساوی باشد برای همه.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">