مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

این‌جا درونیات من است؛ مکشوف، رنگ‌هایش را می‌نگارم. این‌جا گاهی بلند فکر می‌کنم، گاهی زمزمه می‌کنم، شاید گاهی هم داد بزنم درباره‌ی بعضی لحظاتم و دل‌مشغولی‌های این سال‌هایم.

بایگانی

از نگرانی‌ها

چهارشنبه, ۱۰ اسفند ۱۳۹۰، ۰۹:۰۷ ب.ظ

یکی از نگرانی‌های جدی من این سال‌ها وقتی عکس‌های تهران و آلودگی هوایش را می‌بینم یا وقتی برج‌ها ساختمان‌‌هایش را می‌بینم و دیگر اثری از خانه‌های حیاط‌دار نیست، منقرض شدن نسل یک‌سری گل و گیاه خاص است که بیش‌ترشان در حافظه‌ی کودکیم ثبت‌اند. دیشب تمام مدت خواب آن گل‌دان سفالی عظیم را که آقاجون تویش یک شاخه‌ی باریک یاس سفید کاشته بود می‌دیدم. عصرهای تابستان گاهی مامان‌جون و آقاجون کنارش چای می‌خوردند و آقاجون یکی دوتا یاسی را که کنده بود می‌داد به ما بروبچه‌ی دور و بر بو کنیم یا می‌انداخت در قندان که عطرش برود به خورد قندها. تهران هنوز هم یاس سفید با آن شاخ و برگ‌ نحیف و شکننده دارد؟ 

عکس از این‌جاست.

۹۰/۱۲/۱۰

نظرات  (۵)

نوستالژی خر است .
آخی .. دلم چنگ خورد
کدام یاس منظورت بود ؟؟
این یاس باغچه یا آن یاس باغ چه؟؟؟




همون گل‌دون بزرگه که دم در ورودی بالا بود. از همین یاس نحیفا کاشته بود توش آقاجون.
تا وقتی پدربزرگ و مادربزرگ، تا وقتی آدمِ یاس‌کار باشد، یاس هم هست.
داشتنش را که دارد هنوز منتها یاسهایش سفید ، سفید نیستند ...رو به خاکستری می رود رنگشان

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">