مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

این‌جا درونیات من است؛ مکشوف، رنگ‌هایش را می‌نگارم. این‌جا گاهی بلند فکر می‌کنم، گاهی زمزمه می‌کنم، شاید گاهی هم داد بزنم درباره‌ی بعضی لحظاتم و دل‌مشغولی‌های این سال‌هایم.

بایگانی

کاد الفقر ان یکون کفرا

شنبه, ۶ اسفند ۱۳۹۰، ۰۱:۰۴ ق.ظ

نگو قبول نداری دل‌تنگی هم از فقر است؛ از نداشتن، از در دست‌رس نبودن.


پ.ن. سخت است، ولی حرف‌هایم ته کشیده. تمام این‌ سال‌ها هر چه در عالم بیرون ساکت بودم، این‌جا پر حرفی کردم. حالا در این‌جا هم به مرحله میوت رسیده‌ام.   

۹۰/۱۲/۰۶

نظرات  (۶)

بروزم.
ّبابا جان خیر سرت جامعه شناسی ها!
شروع کن یک کم جامعه شناسی یادمون بده
جدیا
مکشوف عزیز بنویس چون که دلخوشی است نوشته هات برامون و اگر ننویسی ما هم دلتنگ میشیم
۰۶ اسفند ۹۰ ، ۲۰:۰۰ یکی از مشهد
بازم یه ویلاگ خوب دیگه... خدا نکنه اینجا تعطیل بشه.
نمی‌گم و قبول دارم. دل‌تنگی فقر و نداری‌ست. دل‌تنگی هم‌آن‌جور که قُدَما گفته‌اند یک‌جور لافِ مستحسن است. اگر قرار است اصرارِ ما مبنی بر این‌که حرف‌های‌تان ته نکشد و باز هم بنویسید موجبِ این شود که اتفاقا ته‌تر بکشید و بیش‌تر ننویسید بگویید تا اصرار نکنیم. منتها اگر غیرِ این ست و ممکن است تأثیرکی داشته باشد می‌گویم بنویسید. هیچ‌چیزی در این عالم مثلِ خواندن و نوشتن نمی‌تواند مرهمِ دل‌تنگی باشد. این باران‌ها را آدم اگر نبارد دق می‌کند. اگر ببارد زمینی را سیراب. پس چه‌ به‌تر که ابرهای کریمی باشیم. هرچند که به قیمتِ تمام‌شدنِ خودمان هم باشد، باز می‌ارزد چون لاف است. برقرار باشید و نویسنده.
نگو...تو دیگه میوت نشو نرگس!می دونی تو این دو سال چندتا از وبلاگ هایی که می خوندمشون ته کشیده اند و میوت شده اند؟نکن این کارو..بگو،حالا هرچی که هست،همون ته کشیده ها رو بگو اصلا:(

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">